نامهای مانده در ویترین
روز شعر و ادب فارسی
امروز، روز شعر و ادب فارسی است؛ این را البته در تقویم نوشته اند. در بیرون از تقویم هم مثلا در رادیو یا روزنامهها ممکن است جملهای با این مضمون به گوش یا چشمتان بخورد که: «روز شعر و ادبیات فارسی گرامی باد» یا «روز بزرگداشت شهریار گرامی باد» و یا جملاتی نزدیک به همین مضامین که سعی دارد بر اهمیت زبان و ادبیات ما تأکید کند.
این شعر و ادبیاتی که از آن سخن میگوییم و به تعبیر درستتر: با آن سخن میگوییم دو کلمهی بیروح و بیجان و منجمد نیستند. بیشتر به عبارتی توصیفی میمانند که تقریبا همه خزانهی فرهنگی_تمدنی ما را وصف میکنند و نشان میدهند سهم ما در ساختن تاریخ خودمان و البته تاریخ جهان چقدر بوده است.
اینها که در بالا آمد هم البته دیگر بدیهی است. دیگر همه میدانند زبان و ادبیات فارسی چگونه در همهی تاریخ، جامعه ایران را احاطه کرده است، همه متوجهاند جایگاه سعدی و مولانا و خیام و بیدل در سپهر انسانیت و اخلاق چه میزان رفیع است و در تاریخ ادبیات جهان چه اهمیتی دارند.
بیشتر بخوانید: تک بیتی های عاشقانه حسین منزوی شاعر و غزل سرای معاصر
اما انگار همین بدیهی بودن اهمیت ادبیات، آن را در نظر ما بیاهمیت ساخته است. بیاهمیت بودن البته به این معنا نیست که این شاعران و این تاریخ طولانی و درخشان ادبیات ما درفش هویتی ما نیست، بلکه به این معناست که نقش ادبیات و متون ادبی در جامعهی ما صرفا محدود به «نامهای مانده در ویترین» شده است.
ما جز آن که حافظ را بستاییم و _اگر حوصلهاش را داشته باشیم_ تفألی به دیوان او بزنیم، دیگر چه کردهایم؟ چقدر در روزمرهمان به دیوان حافظ رجوع میکنیم؟ و البته حافظ فقط یک نمونه است از صدها نمونهی موجود.
احتمالا در پاسخ به این پرسشها بتوان گفت که دیوان حافظ دشواریهایی دارد که برای همه قابل فهم نیست و کلمههای قلمبه سلبمهای دارد که جز اهل فهم درکش نمیکنند. قبول! اما اهل فن چرا به سادهسازی این دشواریها نمیپردازند؟
از سوی دیگر رسانهی ملی ما که فراگیرترین و بزرگترین رسانهی ماست چگونه است که نسبت به تهیهی آثار نمایشی دربارهی زندگی شاعران و مفاخر ادبی این چنین بیتفاوت است؟
مضحک نیست که ما دربارهی سعدی با این جایگاه بدیهی در تاریخ ادبیات ایران و جهان هیچ فیلم یا سریالی نداریم؟ مگر اطلاعات ما از زندگی شیخ اجل کم است؟
دانشجویان ادبیات ما که قاعدتا باید همواره با این متون درگیر باشند در معاشرتهای روزمرهی خود در حوزههای عمومی چقدر از این متون استفاده میکنند تا عملکرد ضعیف رسانههای جمعی را در ارتباطات فردی جبران کنند؟
واقعیت این است که متون مهم کلاسیک ما فقط در حد نامهای بزرگ اما بیروح و کارکرد باقی مانده اند و در هالههای اسطورهای قرار گرفتهاند. ادبیات هرچند مهمترین مؤلفهی هویتی ماست اما در زندگی روزمرهی ما هیچ نقشی ایفا نمیکند. ابعاد اخلاقی و انسانی و اجتماعی این متون مطلقا فراموش شده اند.
این گزارهها کماکان بدیهی است و تکراری است اما مسئلهای نیست، مگر روز شعر و ادب پارسی هر سال در تقویم تکرار نمیشود؟
مجله اینترنتی تحلیلک