
داستان کوتاه خواستگاری از آلبرت انیشتین
مرلین مونرو نامهای به آلبرت انیشتین نوشت که اگر من و تو ازدواج کنیم بچههایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری میشوند.
مرلین مونرو نامهای به آلبرت انیشتین نوشت که اگر من و تو ازدواج کنیم بچههایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری میشوند.
اگر عمر دوباره داشتم، وقت بهار زودتر پا برهنه راه می رفتم و وقت خزان دیرتر به این لذت خاتمه می دادم. از مدرسه بیشتر جیم می شدم. گلوله های کاغذی بیشتری به معلم هایم پرتاب می کردم.
داستان کوتاه نابینا و چراغ از بهارستان جامی / نابینایی در شب تاریک چراغی در دست و سبویی بر دوش در راهی می رفت.فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان روز و شب پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟
در این مطلب به حکایت تلخک و سرمای زمستان پرداخته ایم که در بعضی نسخه ها نیز به شکل طلخک و سرمای زمستان آمده است.
وقتی خیلی کوچک بودم، اولین خانواده ای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم. هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود به خوبی در خاطرم مانده است.
پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟
حکایت محبت مجنون به لیلی مقالات شمس…چنانکه گفت هارون الرشید که این لیلی بیاورید تا من ببینمش که مجنون چنین شوری از عشق او در جهان انداخت و از مشرق تا مغرب قصه عشق او را عاشقان آینه خود ساخته اند.
در این مطلب داستان کوتاه بهترین شمشیرزن را برای شما آورده ایم. امیدواریم از مطالعه این مطلب نهایت بهره را ببرید.
تو از کدامین فصل به جاده عشق می رسی؟/ مجموعه داستان های شیوانا … هر کس در وجودش هر چهار فصل را دارد که در هر دوره ای از زندگی فصلی خاص جلوه گر می شود.
در این مطلب داستان کوتاه عروسی رفتن ملانصرالدین را برای شما آورده ایم و امیدواریم از مطالعه این مطلب لذت ببرید…