مجله اینترنتی تحلیلک

شنبه/ 1 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 181 حافظ / بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

شرح غزل ۱۸۱ حافظ / بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

در این مطلب به غزل 181 حافظ با مطلع بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۱۸۱ حافظ (بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند) به همراه شرح

شرح غزل ۱۸۱ حافظ / بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالای چمان از بن و بیخم برکند

حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا
که به رقص آوردم آتش رویت چو سپند

هیچ رویی نشود آینه حجله بخت
مگر آن روی که مالند در آن سم سمند

گفتم اسرار غمت هر چه بود گو می‌ باش
صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند

مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند

من خاکی که از این در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند

باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ
زان که دیوانه همان به که بود اندر بند

شرح غزل 181 حافظ / بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
شرح غزل ۱۸۱ حافظ / بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

شرح غزل ۱۸۱ حافظ (شرح غزل بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند)

بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالای چمان از بن و بیخم برکند

بعد از این فقط همنشین آن یار زیبا خواهم شد و به او پناه خواهم آورد؛ معشوقی که با قامت بلند و رعنای خود مرا از ریشه کنده و بر باد داده است.

حاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشا
که به رقص آوردم آتش رویت چو سپند

براش شادی و نشاط به می و مطرب نیازی نیست. تو نقاب از چهره بردار تا بر اثر آتش روی تو همچون اسپند به رقص و پای کوبی برخیزم.

برقع: نقاب و روبند

هیچ رویی نشود آینه حجله بخت
مگر آن روی که مالند در آن سم سمند

هیچ رویی آن لیاقت را ندارد که آینه ای گردد تا در حجله بخت عروسی قرار بگیرد مگر آن رویی که بر آن سم اسب یار مالیده شود. به عبارت دیگر عاشقی به وصال معشوق می رسد که همه سختی های عشق را تحمل نماید.

سمند: اسب

گفتم اسرار غمت هر چه بود گو می‌ باش
صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند

اسرار غم عشق تو را همه جا گفتم و نالیدم، هرچه می خواهد بشود. تا کی این بار غم عشق را باید تحمل کنم و دم نزنم؟

مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند

ای صیاد آهوی مشکین نافه مرا مکش و از آن چشمان سیاهش شرم کن و او را با کمند نبند.

من خاکی که از این در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند

من به خاک افتاده در مقابل درگاه یار کجا می توانم بر لب کاخ بلند او بوسه بزنم؟

باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ
زان که دیوانه همان به که بود اندر بند

ای حافظ دل عاشق و دیوانه خود را از آن زلف سیاه و خوشبو بازمگیر زیرا همان بهتر که دل دیوانه در زنجیر باشد.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

تعبیر فال شرح غزل ۱۸۱ حافظ / بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

هدف و مقصودی داری که فقط و فقط دل به آن بسته‌ و نسبت به بقیه راه‌ها و اهداف بی‌توجه هستی. تمام تلاشت را برای بدست آوردن هدف خود به کار گیر و هرگز ناامید مباش. هیچگاه از لطف خدا غافل مشو. لطف و مهربانی خداوند به همه بندگانش می‌رسد حتی بندگانی که قبل از این از درگاهش دور بوده‌اند. صبر داشته باش، اگر صبر و تحمل را سر لوحه خود قرار داده و در برابر سختی‌ها استقامت کنی، نتیجه بردباری خود را خواهی دید.

1.8 4 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

شعر اتفاقی شما

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x