شنبه/ 1 دی / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 153 حافظ / سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

شرح غزل ۱۵۳ حافظ / سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

در این مطلب به غزل 153 حافظ با مطلع سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۱۵۳ حافظ (سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد) به همراه شرح

شرح غزل ۱۵۳ حافظ / سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد

چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست
برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد

نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل‌های یاران زد

من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد

کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

خیال شهسواری پخت و شد ناگه دل مسکین
خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد

در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد

منش با خرقه پشمین کجا اندر کمند آرم
زره مویی که مژگانش ره خنجرگزاران زد

شهنشاه مظفر فر شجاع ملک و دین منصور
که جود بی‌ دریغش خنده بر ابر بهاران زد

از آن ساعت که جام می به دست او مشرف شد
زمانه ساغر شادی به یاد میگساران زد

ز شمشیر سرافشانش ظفر آن روز بدرخشید
که چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد

دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق ای دل
که چرخ این سکه دولت به دور روزگاران زد

نظر بر قرعه توفیق و یمن دولت شاه است
بده کام دل حافظ که فال بختیاران زد

شرح غزل 153 حافظ / سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
شرح غزل ۱۵۳ حافظ / سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

شرح غزل ۱۵۳ حافظ (شرح غزل سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد)

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
به دست مرحمت یارم در امیدواران زد

وقتی خورشید سحرگاه اشعه خود را بر کوهساران زد و همه جا را فرا گرفت، معشوقم با لطف و مهربانی در خانه عاشقان امیدوار و منتظر خود را کوبید.

خسرو خاور: استعاره از خورشید

چو پیش صبح روشن شد که حال مهر گردون چیست
برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد

وقتی برای صبح آشکار شد که لطف روزگار زودگذر است و یا خورشید آسمان پایدار نیست و به زودی غروب خواهد کرد، طلوع کرد و از روی تمسخر بر کسانی که به کامروایی خود مغرور بودند، خنده ای زد.

نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل‌های یاران زد

دیشب وقتی معشوقم به قصد رقصیدن در مجلس برخاست، گره از ابرو باز کرد و خندید و دل عاشقان را گره زد و ربود.

من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد

من آن وقت با خون دل و رنج بسیار دست از صلاح و تقوا شستم و رهایش کردم که چشم مست معشوق، هوشیاران را به مستی و عیش فراخواند.

صلا زدن: دعوت کردن

کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد

کدام سخت دل و بی رحمی این شیوه دلبری و عیاری را به معشوق آموخت که از همان لحظه اول که بیرون آمد، دل شب زنده داران را ربود و آنها را از راه به در کرد.

دکتر دینانی می گوید:

«حافظ می گوید در طلیعه و تجلی اول راهزنی بر کسانی وارد شد که شب زنده دار بودند و اهل صلاح و تقوا. آنها بودند که از دست رفتند. کدام سختی بود که بر دل معشوق وارد شد و کدام آهن بود که بر دل او طرز دلبری را آموخت؟»

خیال شهسواری پخت و شد ناگه دل مسکین
خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد

دل مسکین من که آرزوی شهسواری را در سر می پروراند بر قلب لشکر حمله کرد. خداوندا او را نگاه دار.

در آب و رنگ رخسارش چه جان دادیم و خون خوردیم
چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد

در آرزوی اینکه چهره اش آب و رنگ بگیرد و زیبا گردد و به جلال و شکوهی برسد، بسیار درد و رنج کشیدیم ولی همین که او به نقش دلخواه خود رسید، قلم بطلان بر دوستان فداکار خود کشید و آنها را از خود راند.

منش با خرقه پشمین کجا اندر کمند آرم
زره مویی که مژگانش ره خنجرگزاران زد

من با این خرقه پشمینه چگونه می توانم معشوقی را که زلف او همچون زره پیچیده و حلقه حلقه است، در کمند خود اسیر نمایم؟ دلبری که با مژه های زیبای خود خنجرگزاران شجاع را از راه به در کرده است.

زره مو: کسی که مویش مانند زره حلقه حلقه است.

شهنشاه مظفر فر شجاع ملک و دین منصور
که جود بی‌ دریغش خنده بر ابر بهاران زد

شاه منصور آن پادشاهی است که دارای فر و شکوه مظفری است و پهلوان کشور و دین است؛ کسی است که بخشش او بر ابر بهاران که مظهر بخشش است، خنده تمسخر می زند.

از آن ساعت که جام می به دست او مشرف شد
زمانه ساغر شادی به یاد میگساران زد

از آن زمان که جام باده افتخار این را پیدا کرد که در دست شاه منصور جای بگیرد، روزگار به شادی باده نوشان شراب نوشید.

ز شمشیر سرافشانش ظفر آن روز بدرخشید
که چون خورشید انجم سوز تنها بر هزاران زد

آن روز از شمشیر درخشان و سرافشان او پیروزی نمایان گشت که او همچون خورشید که به هزاران ستاره حمله می کند و آنها را نابود می سازد، یک تنه به قلب هزاران لشکر حمله کرد.

دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق ای دل
که چرخ این سکه دولت به دور روزگاران زد

ای دل پایداری عمر و سلطنت شاه منصور را از خدا بخواه زیرا فلک سکه بخت و اقبال را در همه زمان ها به نام او زده است.

نظر بر قرعه توفیق و یمن دولت شاه است
بده کام دل حافظ که فال بختیاران زد

نظر و توجه کواکب بر این است که توفیق و تایید الهی و خوشبختی نصیب شاه می شود پس خواست و آرزوی حافظ را که فال نیک و خوب زده است، برآورده ساز.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه، شاخ نبات حافظ و حافظ معنوی نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

حافظ معنوی؛ غزلیات حافظ شیرازی به روایت دکتر دینانی است.

تعبیر فال شرح غزل ۱۵۳ حافظ / سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

زندگانی زیبا همانند سحرگاهان روشن پس از گذر یک شب سیاه طولانی است. تو همچون کوه پایدار و استوار باش که نور امید بر تو خواهد تابید و گره از مشکلاتت خواهد گشود. در اول صبح کامروا خواهی شد. به زودی به جایگاه و سعادتی خواهی رسید. مبادا با رسیدن به منسب و قدرت یاد خدا را فراموش کنی و اخلاقت در ارتباط با دیگران تغییر کند. مال و مقام رفتنی است، مراقب رفتار و منش خودت باش.

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x