پنجشنبه/ 19 مهر / 1403
Search
Close this search box.
سرباز روس ماکس فریش - داستان کوتاه ماکس فریش - ماکس فریش

«سرباز روس» نوشته ماکس فریش

دوازده زندانی ژنده پوش به فرماندهی یک سرباز روسی از خیابانی می گذرند. احتمالا از قرارگاهی دور می آیند و سرباز روس باید آنها را به جایی برای کار یا به اصطلاح بیگاری ببرد.

ماکس رودلف فریش داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و معمار سوئیسی بود. فریش بعد از انتشار دومین رمان خود به نام «پاسخی از سکوت» تصمیم گرفت نویسندگی را رها کند و معماری را پیشه گیرد اما پس از دریافت جایزه کنراد فردیناند مایر دوباره نویسندگی را از سر گرفت.

 

«سرباز روس» نوشته ماکس فریش

تابستان ١٩۴۵، کوچه ای در برلین

دوازده زندانی ژنده پوش به فرماندهی یک سرباز روسی از خیابانی می گذرند. احتمالا از قرارگاهی دور می آیند و سرباز روس باید آنها را به جایی برای کار یا به اصطلاح بیگاری ببرد. آن ها از آینده شان هیچ نمی دانند.

ناگهان از قضا، زنی از خرابه ای بیرون می آید، فریاد می کشد، به طرف خیابان می دود و یکی از زندانیان را در آغوش می کشد.

دسته کوچک از حرکت باز می ماند و سرباز روس هم طبیعی است که در می یابد چه اتفاقی افتاده است. او به طرف زندانی می رود که حالا آن زن را که به هق هق افتاده در آغوش گرفته است. می پرسد: «زنت؟»

_ «بله»

بعد از زن می پرسد: «شوهرت؟»

_«بله»

سپس با دست به آنها اشاره می کند: «رفت، دوید، رفت، دوید». آنها با ناباوری نگاهش می کنند و می گریزند.

سرباز روس با یازده زندانی به راهش ادامه می دهد، تا چند صدمتر بعد گریبان رهگذر بی گناهی را می گیرد و او را با مسلسل مجبور می کند وارد دسته بشود، تا آن دوازده زندانی که حکومت از او می خواهد، دوباره کامل شود.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x