شنبه/ 17 آذر / 1403
Search
Close this search box.

پیت موندریان (Piet Mondrian) رهبر جنبش نئوپلاستیک

پیت موندریان با نام اصلی Pieter Cornelis Mondriaan (متولد 7 مارس 1872، آمرسفورت، هلند - درگذشت 1 فوریه 1944، نیویورک)، نقاشی که رهبر مهمی در توسعه هنر انتزاعی مدرن و نماینده اصلی جنبش هنری انتزاعی هلند معروف به De Stijl (سبک). موندریان در نقاشی های حرفه ای خود از ساده ترین ترکیب های خطوط مستقیم، زاویه های راست، رنگ های اصلی و سیاه، سفید و خاکستری استفاده کرد.

پیت موندریان (Piet Mondrian)

پیت موندریان که بود؟

پیت موندریان با نام اصلی Pieter Cornelis Mondriaan (متولد ۷ مارس ۱۸۷۲، آمرسفورت، هلند – درگذشت ۱ فوریه ۱۹۴۴، نیویورک)، نقاشی که رهبر مهمی در توسعه هنر انتزاعی مدرن و نماینده اصلی جنبش هنری نئوپلاستیک هلند معروف به De Stijl (سبک). موندریان در نقاشی های حرفه ای خود از ساده ترین ترکیب های خطوط مستقیم، زاویه های راست، رنگ های اصلی و سیاه، سفید و خاکستری استفاده کرد. آثار به دست آمده از او دارای خلوص رسمی فوق العاده ای هستند که اعتقاد معنوی هنرمند را به یک کیهان هماهنگ تجسم می بخشد.

21 3

 

کارهای اولیه و زندگی

پیت فرزند دوم پیتر کورنلیس موندریان پدر بود که یک طراح آماتور و مدیر یک مدرسه ابتدایی کالوین در آمرسفورت بود. پیت در یک محیط پایدار و در عین حال خلاق بزرگ شد. پدرش بخشی از حلقه های ارتدوکس پروتستان بود که پیرامون آبراهام کوپر سیاستمدار محافظه کار کالونیست شکل گرفت و عموی او، فریتس موندریان، متعلق به مکتب نقاشان مناظر لاهه بود. وقتی در ۱۴ سالگی شروع به مطالعه نقاشی کرد، عمو و پدر او را راهنمایی کردند.

موندریان مصمم بود که یک نقاش شود، اما با اصرار خانواده اش ابتدا مدرک تحصیلی دریافت کرد. تا سال ۱۸۹۲ وی برای تدریس نقاشی در مدارس متوسطه واجد شرایط شد. در همان سال، او به جای اینکه به دنبال موقعیت تدریس باشد، در یک شهر کوچک نه چندان دور از وینترسویک، جایی که خانواده اش در آن زندگی می کردند، از یک نقاش، نقاشی را یاد گرفت و سپس برای ثبت نام در Rijksacademie به آمستردام نقل مکان کرد.

وی به عضویت انجمن هنری Kunstliefde (دوستداران هنر) در اوترخت، جایی که اولین نقاشی های او در سال ۱۸۹۳ به نمایش گذاشته شد، درآمد و در سال بعد به دو انجمن هنرمندان محلی در آمستردام پیوست. در این دوره او به دوره های شبانه در آکادمی برای طراحی ادامه داد و استادان خود را تحت تأثیر نظم و انضباط و تلاش خود قرار داد. در سال ۱۸۹۷ بار دوم نقاشی هایش را به نمایش گذاشت.

12 219 415 4

تا اواخر قرن، نقاشی های موندریان روند غالب هنر در هلند را دنبال می کرد: موضوعات منظره و طبیعت بی جان که از میان دشت ها و چمنزارهای اطراف آمستردام انتخاب شده اند و آنها را با استفاده از رنگ های آرام و جلوه های روشنایی زیبا به تصویر کشیده است.

در سال ۱۹۰۳ وی به دیدار یکی از دوستان خود در برابانت (بلژیک) رفت، جایی که زیبایی آرام و خطوط تمیز منظره تأثیر مهمی بر Pieter داشت. هنگامی که سال بعد در برابانت ماند، یک دوره کشف شخصی و هنری را تجربه کرد. در زمان بازگشت او به آمستردام در سال ۱۹۰۵، هنر او به وضوح تغییر کرده بود.

مناظر او شروع به نقاشی از محیط آمستردام، عمدتا رودخانه گین می کند، یک چارچوب ریتمیک برجسته را نشان می دهد و بیشتر به سمت ساختار ترکیبی متمایل است تا ارزش های زیبا و سنتی نور و سایه. این چشم انداز هماهنگی و ریتم که از طریق خط و رنگ حاصل می شود، در سالهای بعد به سمت انتزاع رشد می کند، اما در این دوره نقاشی او هنوز کم و بیش در مرزهای سنتی هنر معاصر هلند باقی مانده است.

تأثیر پست امپرسیونیست ها و لومنیست ها

در سال ۱۹۰۷ آمستردام از نمایشگاه Quadrennial حمایت مالی کرد و در این نمایشگاه نقاشانی مانند Kees van Dongen، Otto van Rees و Jan Sluijters حضور داشتند که پست امپرسیونیست هایی بودند که از رنگ های خالص به روش های جسورانه و غیر ادبی استفاده می کردند.

کار آنها به شدت تحت تأثیر بیان و استفاده از رنگ در هنر ونسان ون گوگ بود که کار او در یک نمایشگاه بزرگ در آمستردام در سال ۱۹۰۵ به نمایش درآمد. چنین استفاده جسورانه ای از رنگ در ابر سرخ موندریان منعکس شد، طرحی سریع که در سال ۱۹۰۷ اجرا شد.

زمانی که Pieter وودز را در نزدیکی آن در سال ۱۹۰۸ نقاشی کرد، ارزش های جدیدی در کار او ظاهر شد، از جمله یک حرکت خطی که تا حدودی یادآور ادوارد مونش نقاش نروژی بود و یک طرح رنگی – براساس رنگ های زرد، نارنجی، آبی، بنفش و قرمز – که نشان دهنده پالت نقاشان اکسپرسیونیست معاصر آلمان بود. موندریان با این نقاشی نیرومند از اندازه قابل توجه، از سنت ملی نقاشی هلندی جدا شد.

41

سبک جدید او با آشنایی با هنرمند هلندی یان توروپ که رهبری جنبش لومینیست هلندی، شاخه ای از نئو امپرسیونیسم فرانسوی را بر عهده داشت، تقویت شد. لومینیست ها، مانند نئو-امپرسیونیست ها، از طریق یک سری نقاط یا خطوط کوتاه از رنگ های اصلی نور را ارائه می دهند.

موندریان این استفاده از رنگ را متمرکز کرد و پالت خود را به رنگ های اصلی محدود کرد: او تسلط خود را در این برانگیختگی آفتاب شدید و درخشان در نقاشی هایی مانند آسیاب بادی در نور خورشید (۱۹۰۸) که عمدتا به رنگ های زرد، قرمز و آبی اجرا شد، به اثبات رساند. اما او فراتر از اصول جنبش حرکت کرد و ابراز نگرانی های بصری کرد که در کار او ثابت بماند.

وی در نقاشی مانند درخت سرخ که متعلق به سال ۱۹۰۸ است، با ایجاد تعادل بین رنگ های متضاد رنگ قرمز و آبی و بین حرکت خشونت آمیز درخت و آسمان آبی، دیدگاه خود را از طبیعت بیان کرد، بنابراین تولید یک حس تعادل که همچنان هدف اصلی Pieter در بازنمایی طبیعت خواهد بود. در سال ۱۹۰۹ آثار موندریان با سبک لومینیست در یک نمایش بزرگ گروهی در موزه استدلیک آمستردام به نمایش درآمد که او را به عنوان بخشی از آوانگارد هلند ثابت کرد.

3 422 17 3

آن سال از نظر دیگری برای حرفه موندریان مهم بود: در ماه مه او به انجمن تئوسوفیک پیوست، گروهی که به یک کیهان هماهنگ که در آن روح و ماده در آن متحد بودند اعتقاد داشتند. موندریان با الهام از این ایده ها، اشیا به تصویر کشیده شده در نقاشی های خود را از نمایش ناتورالیستی آزاد کرد: این اشیا به اجزای رسمی هماهنگی کلی نقاشی های او تبدیل شدند، یا به عبارت دیگر، عناصر مادی با پیام معنوی کلی کار او. Pieter تمرکز خود را بر روی به تصویر کشیدن اشکال بزرگ در طبیعت مانند فانوس دریایی در Westcapelle قرار داد.

در تکامل (۱۹۱۰–۱۱۱۰) سه تایی از سه شکل انسان ایستاده، شکل انسان و موضوعات معماری به طرز شگفت انگیزی شبیه به هم هستند، بنابراین بر حرکت موندریان به سمت نقاشی که بیشتر در اشکال و ریتم های بصری ریشه دارد تا طبیعت، تأکید می کند.

در سال ۱۹۱۰ آثار Mondrian’s Luminist توجه قابل توجهی را در نمایشگاه سنت لوکاس در آمستردام جلب کرد. سال بعد وی یکی از نقاشی های انتزاعی خود را به سالن مستقلین پاریس، برای اولین پیشنهاد خود و به رسمیت شناختن بین المللی، تحویل داد.

دوره کوبیسم در پاریس

همزمان با تأثیر معنوی تئوسوفی، قرار گرفتن موندریان در برابر ایده های بصری جدید بود. هنرمندان هلندی به طور فزاینده ای از کار بنیادی پل سزان و نقاشان کوبیست آگاه بودند. آوانگارد هلندی خواستار استانداردهای جدیدی در هنر ملی خود شد که بتواند چنین روندهایی را در بر گیرد و فراتر از نقاشی منظره سنتی باشد. موندریان که در محافل آوانگارد فعالیت می کرد، بسیار تحت تأثیر این ایده ها بود.

در سال ۱۹۱۱ او برای اولین بار آثار اولیه کوبیسم از پابلو پیکاسو و ژرژ براک را دید. او بسیار تحت تأثیر قرار گرفت، به طوری که در اوایل سال ۱۹۱۲ به پاریس نقل مکان کرد و در آنجا در منطقه مونپارناس مستقر شد.

40

تقریباً بلافاصله وی شروع به تطبیق احکام کوبیسم با کاربرد خودش کرد، همانطور که در دو نسخه از Still Life with Gingerpot مشهود است، که در ماه های زمستان ۱۲-۱۳۱۲ انجام شده است. در نسخه اول، اشیا به عنوان اشکال قابل تشخیص از زندگی روزمره ارائه می شوند.

در مرحله دوم، او اشیای مشابه را به ساختارهای ترکیبی تبدیل کرد و انگیزه خود را به سمت انتزاع بیش از هر زمان دیگری پیش برد. دوره کوبیستی موندریان از ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۷ به طول انجامید. ترکیبات درختان، نمای معماری و داربست های وی در این دوره گواه اصرار Pieter برای تقلیل فرم های منفرد به فرمول کلی است.

موندریان با استفاده از پالت محدود رنگ کوبیست ها، رنگ های قرمز، قهوه ای و خاکستری، تا حدی که از شکل منحرف نشود و با رنگ آمیزی تکه های بزرگ رنگ، تا حدودی در محدوده کوبیسم نگه داشته شود. Pieter همچنین طرح ترکیب کوبیستی را مشاهده کرد که در آن از تقسیمات هندسی استفاده شده و نقاشی به سمت کانون مرکزی گرایش پیدا می کند و گوشه های بوم را تقریباً دست نخورده باقی می گذارد.

نتیجه این طرح مجموعه ترکیبات بیضی شکل او بود. اما موندریان در تلاش برای کاهش هر چه بیشتر عناصر ترکیب خود، از خطوط منحنی و لهجه های مورب اجتناب کرده و به طور فزاینده ای فقط از خطوط عمودی و افقی استفاده می کند.

او فراتر از گرایش کوبیسم تحلیلی برای شکستن اشیای منفرد به اجزای تشکیل دهنده آنها در عوض تلاش برای دستیابی به یک چشم انداز از واقعی که به طور کلی از تصویر شی منحصر به فرد است، فراتر رفت. از ۱۹۱۳ به بعد، سبک او تکامل خود را به سمت انتزاع کامل آغاز کرد.

6 45 3
در تابستان ۱۹۱۴ موندریان برای ملاقات پدرش که به شدت بیمار بود به هلند بازگشت و وقوع جنگ جهانی اول مانع بازگشت Pieter به پاریس شد. وی در لارن مستقر شد و در آنجا با M.H.J آشنا شد.

Schoenmaekers، یک فیلسوف تئوسوفی، آثار وی در مورد معنای نمادین خطوط و در مورد ساخت ریاضیات جهان تأثیر مهمی بر دید موندریان از نقاشی داشت. مدت ها بود که این هنرمند در کار خود به دنبال دیدن بوم به عنوان محلی برای بیداری معنوی بیننده بود.

این هدف تئوسوفی را از ایجاد یک حالت هوشیاری افزایش یافته در طول تجربه زندگی روزمره به دست آورد. با ایده های Schoenmaekers، او اکنون دارای مجموعه ای متمایز از قوانین گرافیکی است که مربوط به واژگان رسمی در حال توسعه خود است و از طریق آنها می تواند به این هدف یعنی ادغام هنر و زندگی دست یابد.

این اکتشافات سبک کوبیستی او را به حد بسیار زیادی رساند، به ویژه در نقاشی او از کلیسای دومبورگ و در یک موضوع جدید که در مجموعه ای از آثار معروف به اسکله و اقیانوس ثبت شده است. نسخه نهایی این مضمون که در سال ۱۹۱۷ تکمیل شد و در Rijksmuseum Kröller-Müller نشان داده شد، آخرین مرحله سبک کوبیستی او را نشان می دهد.

یک نقاشی بیضی شکل که از قطعات خط عمودی و افقی سیاه و سفید بر روی زمینه سفید تشکیل شده است.

تولد De Stijl

با ادامه این تحولات بنیادین در سال ۱۹۱۷ موندریان و سه نقاش دیگر – تئو ون دوسبورگ، بارت ون در لک و ویلموس هوزار – دوره هنری و جنبش De Stijl را بنیان نهادند. این گروه از رد کامل واقعیت درک شده بصری به عنوان موضوع و محدود کردن یک زبان تصویری به اساسی ترین عناصر آن از خط مستقیم، رنگ های اصلی و خنثی های سیاه، سفید و خاکستری حمایت می کرد.

در ژورنال جنبش، De Stijl، موندریان اساساً همه نظریه های بصری خود را بیان کرد. از آنجا که او به طور گسترده در شماره های اول ژورنال مشارکت داشت، سبک ابتدایی De Stijl مترادف با سبک او شد. (در سال های بعد این جنبش بیشتر انعکاس ایده های وان دوسبورگ، رهبر واقعی جنبش بود)

دامنه این سبک جدید خط و رنگ که موندریان نام نئوپلاستیک را به وجود آورد، این بود که اثر هنری را از بازنمایی یک تصور بصری لحظه ای و هدایت خلق و خوی شخصی هنرمند خلاص کند. دیدگاهی که موندریان برای مدت طولانی به سمت آن حرکت کرده بود اکنون قابل دسترسی است.

او اکنون می تواند “یک چشم انداز واقعی از واقعیت” را در نقاشی خود ارائه دهد که به معنی استخراج یک ترکیب نه از یک قطعه از واقعیت بلکه از یک دید کلی انتزاعی است.

یک نقاشی دیگر لازم نبود از یک منظر انتزاعی از طبیعت شروع شود، بلکه یک نقاشی می تواند از قوانین کاملاً انتزاعی هندسه و رنگ بیرون بیاید، زیرا او دریافت که این زبان موثرترین زبانی است که پیام معنوی او را از طریق آن منتقل می کند.

17 5391 6

اولین نقاشی های نئوپلاستیک موندریان از مستطیل هایی به رنگ ملایم با رنگ های اصلی و بدون استفاده از خط روی زمینه سفید رنگ آمیزی شده بود. ساخته های او بر اساس رنگ بود و به نظر می رسد در مرزهای بوم به فضای فراتر از تصویر گسترش یافته است.

در سال ۱۹۱۸ او خطوطی را دوباره وارد نقاشی خود کرد و صفحات رنگی را به یکدیگر و پس زمینه را با یک سری نوارهای عمودی و افقی سیاه پیوند داد و بدین ترتیب مستطیل های رنگی یا غیر رنگی ایجاد کرد.

در سال ۱۹۱۸ و ۱۹۱۹ او مجموعه ای از ترکیبات لوزی را اجرا کرد و به یک الگوی مربع های منظم تقسیم شد که توسط خطوط سیاه ضخیم و با رنگ های ملایم اوچر، خاکستری و گل رز متفاوت است.

همچنین در سال ۱۹۱۹، او دو نسخه از یک ترکیب شطرنجی ایجاد کرد، یکی در رنگ های تیره و دیگری در رنگ های روشن که در آن تفاوت رنگ ها این الگوی مشترک را به یک توالی موزون از مربع ها تبدیل می کند، که برای ارائه نشاط و حرکت یکدیگر را بازی می کنند.

عناوین آثارش منعکس کننده این حرکت به سمت انتزاع محض است. در حالی که کارهای قبلی وی عناوینی را به عناصر انتزاعی طبیعت یا معماری به تصویر می کشید، کارهای Pieter در این دوره معمولاً دارای عناوینی مانند ترکیب با خاکستری، قرمز، زرد و سیاه بود (ج ۱۹۲۰–۲۶) و ترکیب مورب (۱۹۲۱).

او در سال ۱۹۱۹ به پاریس بازگشت، اما همکاری نزدیک خود را با De Stijl حفظ کرد. موندریان با انتشار نظریه های خود در کتابچه Le Néo-plasticisme در پاریس در ۱۹۲۰، شروع به گسترش ایده های خود در سراسر اروپا کرد.

سالهای بعد

برخی از دوستان موندریان به مناسبت ۵۰ سالگی تولد وی نمایشگاهی از آثار وی را در موزه Stedelijk در آمستردام ترتیب دادند. این یک پیشرفت از گذشته نقاشی های او بود و مسیر خود را از آغاز در سبک سنتی هلندی تا نقاشی های انتزاعی او دنبال می کرد و محکم نقش اصلی این هنرمند را در حرکت جهان هنر بین المللی به سمت انتزاع تثبیت می کرد.

او به هدف خود رسیده بود، اما ساکت نماند. Pieter همچنان به جستجو در رابطه بین خطوط و تکه های رنگ ادامه داد و به نقاشی های خود به خلوص روزافزونی دست یافت.

23

اگرچه او به طور مکرر نمایش نمی داد و به ندرت یک نمایش یک نفره برگزار می کرد، اما در اوایل دهه ۱۹۳۰ به Cercle et Carré و با Abstraction-Création وابسته شد، هر دو گروه تأثیرگذار بین المللی از هنرمندان بودند که هنر انتزاعی را ترویج و به نمایش می گذاشتند.

در سال ۱۹۳۴ با هنرمند آمریکایی هری هولتزمن و نقاش انگلیسی بن نیکلسون دیدار کرد. نیکلسون از او خواست تا مقاله خود را با عنوان “هنر پلاستیک و هنر خالص پلاستیک”، اولین مقاله موندریان به انگلیسی، در نشریه بین المللی Circle، که نیکلسون مسئول آن بود، منتشر کند.

به این ترتیب ایده های موندریان همچنان مخاطبان بیشتری را به خود جلب کرد. هنگامی که موندریان در سال ۱۹۳۸، تحت سایه حمله آدولف هیتلر به چکسلواکی، تصمیم به ترک پاریس گرفت، در لندن توسط اعضای گروه Circle مورد استقبال قرار گرفت.

او به مدت دو سال کار کرد و در حومه لندن زندگی کرد، اما بمباران شهر او را مجبور به فرار به شهر نیویورک در سال ۱۹۴۰ کرد، جایی که توسط هولتزمن، پگی گوگنهایم، مجموعه دار هنر، جیمز جانسون سوئینی، منتقد هنری و مدیر موزه و همچنین سایر اعضای پیشتاز هنری آمریکا مورد استقبال قرار گرفت.

31

در آنجا سبک موندریان وارد آخرین مرحله خود شد. در طول دهه ۱۹۳۰، کار موندریان شدت بیشتری پیدا کرده بود. او پس از ۱۹۴۰ با الهام از آزادی دوباره خود، زندگی ضربان آور شهر نیویورک و ریتم های جدید موسیقی آمریکایی، ابتدا از الگوهای سختگیرانه خطوط سیاه جدا شد و گروه های رنگی را جایگزین آنها کرد.

سپس به جای جریان مداوم این باندها، او یک سری مستطیل کوچک را جایگزین کرد که در یک جریان موزون از خطوط عمودی و افقی رنگارنگ قرار گرفتند. شاهکارهای دیرهنگام او – نیویورک سیتی اول و برادوی بوگی ووگی که در سالهای ۱۹۴۳–۴۴، در اولین نمایشگاه شخصی خود در بیش از دو دهه به نمایش گذاشته شده است – این جنب و جوش جدید را از طریق حرکت مستقل و شاد بلوک های رنگ بیان می کنند.

موندریان با ابراز امیدواری برای آینده ای بهتر، پیروزی بوگی ووگی خود را در سال ۱۹۴۲ آغاز کرد. وقتی در سال ۱۹۴۴ به ذات الریه مبتلا شد، کار او ناتمام ماند.

میراث

پیشرفت مداوم هنر موندریان به سمت انتزاع کامل، شاهکاری برجسته در تاریخ هنر مدرن بود و آثار وی ظهور هنر انتزاعی را در دهه های ۱۹۴۰ و ۵۰ پیشگویی می کرد. اما هنر وی فراتر از ملاحظات صرفاً زیبایی شناختی است.

جستجوی او برای هماهنگی از طریق نقاشی اش دارای اهمیت اخلاقی است و ریشه در یک سنت کاملاً خالصانه از کالوینیسم هلندی داشت و با الهام از اعتقادات تئوسوفیک خود، در طول زندگی طولانی خود پیوسته در تلاش برای پاکی بود، خلوصی که به بهترین وجه با معنای مضاعف کلمه هلندی schoon تبیین می شود، که به معنای “پاک” و “زیبا” است.

موندریان زبان دقیق و سفت و سخت خط مستقیم و رنگ خالص را انتخاب کرد تا اول از همه خلوص فوق العاده و در سطح دیگر، آرمانشهر با وضوح و قدرت فوق العاده ایجاد کند.

هنگامی که در سال ۱۹۲۰، موندریان Le Néo-plasticisme را به “مردان آینده” اختصاص داد، فداکاری او به این معنی است که هنر می تواند راهنمای بشریت باشد که می تواند فراتر از به تصویر کشیدن واقعیت های گاه به گاه و دلخواه ظاهر روزمره باشد و در عوض جایگزین یک چیز جدید شود؛ دیدگاه هماهنگ از زندگی.

دیگر آثار برجسته و مهم پیت موندریان (Piet Mondrian)

امیدواریم از این مقاله بهره کافی برده باشید و ما را در مقاله های بعدی دنبال کنید.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x