حکایت یاد دارم که در ایام طفلی متعبد بودمی
یاد دارم که در ایام طفلی متعبدبسیار عبادت کننده(۱) بودمی و شب خیزکسی که شب برای عبادت از خواب برخیزد (۲)و مولعحریص(۳) زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر، علیه الرَحمهبر او رحمت باد،(۴) نشسته بودم و همه شبسراسر شب(۵) دیده بر هم نبسته و مُصحَفِقرآن(۶) عزیز در کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته.
پدر را گفتم: یکی از اینان سر بر نمیدارد که دوگانه اینماز دو رکعتی بامداد(۷) بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.
گفت: جان پدر تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین مردم افتیدر پوستین کسی افتادن یعنی بد او را گفتن.(۸)
![حکایت یاد دارم که در ایام طفلی متعبد بودمی 1 نبیند مدعی جز خویشتن را / حکایت یاد دارم که در ایام طفلی متعبد بودمی](https://tahlilak.com/wp-content/uploads/باب-دوم-حکایت-4-300x275.jpg)
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچ کس، عاجزتر از خویش
معنی نبیند مدعی جز خویشتن را / که دارد پرده پندار در پیش: مدعی چون تنها به خود باور بی پایه و اساس دارد تنها خود را می بیند و نمی تواند شخص دیگری را در نظر بگیرد.
معنی لغات و عبارات دشوار
۱- بسیار عبادت کننده
۲- کسی که شب برای عبادت از خواب برخیزد
۳- حریص
۴- بر او رحمت باد
۵-سراسر شب
۶- قرآن
۷- نماز دو رکعتی بامداد
۸- در پوستین کسی افتادن یعنی بد او را گفتن
بیشتر بخوانید:
- حکایت ما را به جهان خوشتر از این یک دم نیست
- حکایت یکی از وزرا معزول شد
- حکایت دوست آن دانم که گیرد دست دوست
مجله اینترنتی تحلیلک
خوببود
ممنون از همراهی شما