غزل ۱۱۸ حافظ (آن کس که به دست جام دارد) به همراه شرح
شرح غزل ۱۱۸ حافظ / آن کس که به دست جام دارد
آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
سررشته جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
ما و می و زاهدان و تقوا
تا یار سر کدام دارد
بیرون ز لب تو ساقیا نیست
در دور کسی که کام دارد
نرگس همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد
ذکر رخ و زلف تو دلم را
وردیست که صبح و شام دارد
بر سینه ریش دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
در چاه ذقن چو حافظ ای جان
حسن تو دو صد غلام دارد
شرح غزل ۱۱۸ حافظ (غزل آن کس که به دست جام دارد)
آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد
کسی که جام باده را در دست دارد و می نوشد پیوسته پادشاهی و جاه و جلال جم از آن اوست و می تواند بر اسرار آگاه شود.
دکتر دینانی می گوید:
«اینکه می گوید سلطانی جم مدام دارد حاوی نکته ای لطیف است. مدام در اینجا نقشی دوگانه دارد؛ یکی سلطنت همیشه حاصل آمده از مستی می محبت و دیگری خود می که یک نوعش می مدام است.»
آبی که خضر حیات از او یافت
در میکده جو که جام دارد
آبی را که خضر با نوشیدن آن عمر جاوید یافت در میخانه بجوی که در جام شراب است.
دکتر دینانی می گوید:
«معروف است که حضرت خضر تنها کسی است که به آب حیات که سرچشمه زندگی است، دست یافته و آن را بر سر چشیده است. به همین جهت او زنده جاوید است و نمی میرد و زنده خواهد ماند تا انقراض عالم.
حافظ در اینجا حرفی تازه و در عین حال عجیب می زند. می گوید آبی که خضر (ع) از آن نوشید و از آن حیات جاودان یافت در میکده است. اگر آن را می جویید در میکده ای بجویید که در آن جام وجود دارد.
آبی که خضر از آن خورده و به جاودانگی رسیده است از نوع آب های این عالم نیست بلکه سرچشمه معرفت است.»
سررشته جان به جام بگذار
کاین رشته از او نظام دارد
اختیار جان خود را به جام باده بسپار زیرا رشته عمر با آن سر و سامان می یابد.
ما و می و زاهدان و تقوا
تا یار سر کدام دارد
ما با می همراه و ملازم هستیم و زاهدان با پارسایی و تقوا، تا ببینیم که یار به کدام عنایت و توجه دارد.
بیرون ز لب تو ساقیا نیست
در دور کسی که کام دارد
کسی که در روزگار به آرزو رسید و کامیاب شد فقط از لب شیرین تو ای ساقی به مقصود رسیده است.
نرگس همه شیوههای مستی
از چشم خوشت به وام دارد
نرگس همه روش های مستی و دلربایی را از چشم زیبا و مست تو وام گرفته است.
ذکر رخ و زلف تو دلم را
وردیست که صبح و شام دارد
ذکر چهره و گیسوی زیبای تو برای دل من دعایی است که هر صبحگاه و شامگاه بر زبان می راند.
بر سینه ریش دردمندان
لعلت نمکی تمام دارد
ای یار لب شیرین تو به جای اینکه سینه زخمی عاشقان را درمان کند بر آن نمک می پاشد و درد آن را افزون می نماید.
ریش: آزرده و مجروح
لعل: سنگ قیمتی سرخ، استعاره از لب معشوق
در چاه ذقن چو حافظ ای جان
حسن تو دو صد غلام دارد
ای جان من زیبایی و جمال تو در چاه زنخدانت دو صد غلام همچون حافظ را اسیر عشق خود کرده است.
در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه، شاخ نبات حافظ و حافظ معنوی نیز استفاده شده است.
حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.
شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.
حافظ معنوی؛ غزلیات حافظ شیرازی به روایت دکتر دینانی است.