غزل ۵ حافظ (دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را) به همراه شرح
شرح غزل ۵ حافظ / دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
* * * *
شرح غزل ۵ حافظ (غزل دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را)
سعدی شیرازی نیز غزلی بر همین وزن و قافیه دارد که می گوید:
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را
***
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای عارفان و ای صاحب دلان به خاطر خدا به داد دل من برسید و مرا مدد کنید که دلم از دست می رود. افسوس و دریغ که راز پنهان من نمایان خواهد شد.
یکی از ویژگی های عشق در ادبیات پرده دری است.
دکتر دینانی می گوید:
«حافظ به دامان کسانی که دل از دست داده اند تا صاحبدل شده اند، چنگ می زند و می گوید: دل من در حال از دست رفتن است حال که شما صاحب دل هستید به داد من برسید. علتش هم این است که: دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا. راز پنهان نمی ماند. معمولا هر رازی روزی آشکار می شود. چیزی که ما دوست داریم به عنوان راز پنهانش کنیم، روزی آشکار خواهد شد.»
***
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینم دیدار آشنا را
ما چون کشتی شکستگانی هستیم که به دریا مانده باشد و ای باد موافق بیا و بِوَز تا شاید به ساحل نجات برسیم و بار دیگر چهره زیبای یار را مشاهده کنیم و به وصالش نایل گردیم.
کشتی شکسته در جاهای مختلف نظم و نثر مورد استفاده قرار گرفته که به ذکر یک نمونه از سعدی بسنده می کنیم.
سعدی شیرازی می گوید:
دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل برنیاید، تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران نشسته.
در بعضی از نسخه های حافظ نیز کشتی نشستگانیم آمده است.
دکتر دینانی در ذیل این بیت می گوید:
«سوار شدن به کشتی برای رفتن به نزد معشوق است. سفری است برای رسیدن به مقصودی. حالا که کشتی شکسته است، امید هم سلب شده است. حالا کاش بادی بوزد تا این کشتی شکسته را به ساحل برساند و دیدار آشنا نصیب شود.»
***
شرح غزل ۵ حافظ (غزل دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را)
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
ای یار محبت چند روزه دنیا مکر و فریبی بیش نیست. به آن دل مبند و فریفته مشو که ناپایدار و فانی است. پس خوبی در حق دوستان را فراموش مکن و آن را غنیمت بدان.
***
در حلقه گل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبُوحَ هُبُّوا یا ایُّهَا السُّکارا
دوش در بزم باده نوشان که گل و شراب بود، بلبل با آواز خوش و دلکش چه زیبا خواند که ای گروه مستان بیدار شوید و باده صبحگاهی را بیاورید تا بنوشیم و مست گردیم.
بلبل که یکی از پرندگان خوش آواز در ادبیات است رمز عاشق نالان است که معشوق او گل است.
در این بیت حافظ غمگین تر و ناامید تر می شود و خودش را در حلقه گل و مُل که حلقه ای از که گل و شراب و نغمه بلبل است می بیند.
***
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
ای بزرگوار به شکرانه عافیت و سلامتی که خدا به تو داده است از درویش بینوا دلجویی کن.
سلامت شکرانه دارد و حافظ می گوید برای شکرانه آن درویش بینوا را تفقد نما.
***
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
آسایش دو جهان در این سخن است که با دوستان مروت کن و با دشمنان مدارا کن.
انگار حافظ از حالت مستی خارج می شود و با عقل و درایت کامل از آسودگی و آسایش دو جهان می گوید.
دکتر دینانی در ذیل این بیت می گوید:
«به نظر من این سخن حافظ در اوج واقعیت است و همانگونه که خودش می گوید تفسیر آسایش دو گیتی در همین دو حرف است و لا غیر.»
و در ادامه می گویند:
«این کلام حافظ به گونه ای است که می خواهم بگویم حتی ارسطو و سقراط و افلاطون نیز حرفی به این زیبایی و اتقان نزده اند. مدینه فاضله افلاطون و فارابی و ناکجاآبادهایی که نوشته است همگی شمّه ای از این سخن کوتاه حافظ به شمار می روند.»
***
شرح غزل ۵ حافظ (غزل دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را)
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
حکم ازلی حق ما را بدنام خواست، از همین جهت ما را جز به کوی رندان بدنام راه ندادند و تو ای زاهد که به کوی نیکنامی گذر می کنی و ملامت گر ما هستی اگر بدنامی ما را نمی پسندی سرنوشت را تغییر بده.
مضمون این بیت حاکی از اندیشه های ملامتی حافظ است و درجای دیگری شبیه همین مضمون می گوید:
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
***
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اَشهَی لَنا وَ اَحلَی مِن قُبلَهِ العَذارا
آن شراب تلخ را که صوفی مادر پلیدی ها خواند برای ما از بوسه دختران باکره شیرین تر و گواراتر است.
عطار در منطق الطیر می گوید:
بس کسا کز خمر ترک دین کند
بی شکی اُمُ الخبائث این کند
اُمُ الخبائث به معنی مادر و منشأ تباهی ها خمر است که اصل آن از حدیث پیامبر است که می فرمایند:
الخَمرُ اُمُ الخَبائِثِ وَ مَن شَرِبَها لَم یَقبل اللهُ مِنهُ صَلاه اَربعینَ یوما و اِن ماتَ وَ هیَ فی بَطنِه ماتَ مَیتَه جاهِلیَّه
(خمر ام الخبائث است و هر که بنوشد خداوند چهل روز نماز او را نخواهد پذیرفت و اگر مست بمیرد همانا به مرگ جاهلیت در گذشته است.)
در منشآت خاقانی نیز آمده است:
الحق شرباتی بس مسکر اما خیراب است نه شراب، ام اللطائف است نه ام الخبائث.
دکتر دینانی منظور حافظ از صوفی را عماد فقیه دانسته اند.
دکتر منوچهر مرتضوی در مکتب حافظ بعد از ذکر بیت عطار که پیش تر ذکر شد بیان می کند که شاید منظور حافظ از صوفی که می را ام الخبائث خوانده همین شیخ عطار است.
از دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب در جستجوی حافظ نیز آمده که ایشان می گویند: حافظ نمی دانست که با یک حدیث نبوی سر و کار دارد وگرنه با آن مایه جسارت آن را به عنوان قول صوفی رد نمی کرد.
***
شرح غزل ۵ حافظ (غزل دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را)
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
به هنگام فقر و تهی دستی به خوش گذرانی و عشرت بپرداز زیرا این اکسیر مستی از چنان اعجازی برخوردار است که مس وجود آدمی را بسان قارون بی نیاز می کند.
دکتر دینانی در ذیل این بیت می گوید:
«در این بیت حافظ در ضمن رندی حکمت می گوید. به دیگر سخن در بیتی مُخ حکمت را بیان می کند. در این بیت خواجه حکمتی دیگر را طرح می کند. می گوید: هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی. فضای این حرف خیامی است. تو گویی روح خیام به پوست حافظ رفته است.
اگر بتوانی فرصت ها را غنیمت بدانی، به گذشته فکر نکنی و از آینده هم نترسی و در “آن” زندگی کنی صاحب کیمیای هستی خواهی شد.»
یک معنای استعاری که می توان از کیمیا داشت نظر پیر و مرشد کامل است. به ذکر چند بیت می پردازیم:
آنچه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیائیست که در صحبت درویشان است
یا
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
***
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
ای عاشق از فرمان معشوق سر مپیچ و تسلیم باش و شرط عاشقی را به جای آور زیرا معشوق که در دست او سنگ خارا چون موم نرم است تو را از رشک چون شمع بسوزاند.
می توان این گونه هم معنی کرد که:
از حدود الهی از جمله رسم وفاداری عاشقی تجاوز و تعدی مکن وگرنه خداوند که همه چیز در ید قدرت اوست تو را به آتش غیرت خود خواهد سوزاند.
***
شرح غزل ۵ حافظ (غزل دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را)
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
اگر خواهان آینه اسکندر که همان جام می است هستی به دیده تحقیق در آن بنگر تا اسرار ملک دارا بر تو روشن گردد که چگونه نابود شد تا بدین وسیله بی اعتباری دنیا بر تو آشکار شود.
لازم است درباره آیینه سکندر توضیحاتی ارائه دهیم.
آیینه اسکندر مخلوطی از افسانه و حقیقت است و مراد از آن آیینه اسکندریه است. یعنی آینه ای است که گویند در فانوس دریایی مناره البحر معروف واقع در شبه جزیره فاروس اسکندریه تعبیه شده بود و کشتی ها را از صد میل راه نشان می داده و از عجایب هفتگانه عالم شمرده شد. طبق افسانه آن مناره را اسکندر به دستیاری ارسطو بنا کرده و فرنگیان از غفلت پاسبانان استفاده کرده و آینه را در آب انداختند و اسکندریه را برهم زدند و ارسطو به فسون و اعداد آن را از قعر دریا بیرون آورد.
در جای دیگری آمده که این آینه به جهت مرکزیت یافتن اشعه خورشید در کانون آن که سبب اشتعال اشیا می شده به آینه سوزان یا آتشین هم معروف بوده است.
حافظ در این بیت صفت افسانه ای دیگری هم به آینه سکندر اضافه کرده و آن غیب نمایی آینه است که آن را به جام جم می رساند.
***
شرح غزل ۵ حافظ / دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
زیبارویان فارسی زبان آن چنان شیرین گفتارند که هم نشینی با آنان جان تازه می بخشد. ای ساقی به رندان فارس مژده بده که دل به عشق زنده دارند که از پارسایی کاری برنیاید.
در برخی از نسخه ها “ترکان پارسی گو” آمده است که دکتر پرویز ناتل خانلری دراین مورد می گویند:
این نکته را بیان کرد که فارسی سخن گفتن برای کسانی که فارس هستند هیچ فضیلتی نیست به همین دلیل در نسخه ای ترکان پارسی گو آمده که زیباتر به نظر می رسد.
***
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
حافظ در این بیت می فرماید: ای شیخ پاک دامن که به من اعتراض می کنی که خرقه می آلود بر تن داری من به اختیار خود این جامه آلوده به می را نپوشیدم و حکم ازلی این بود. عذر مرا بپذیر و بیهوده سرزنش نکن.
فایل صوتی غزل ۵ حافظ / دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دانلود فایل صوتی غزل دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه، شاخ نبات حافظ و حافظ معنوی نیز استفاده شده است.
حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.
شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.
حافظ معنوی؛ غزلیات حافظ شیرازی به روایت دکتر دینانی است.
مجله اینترنتی تحلیلک
چقققققدر دنبال معنی بیت آن تلخ وش بودم
عالییییی عالی
خیلی تحلیل عالی