شاید مهمترین تصویری که خیام از مسألهٔ مرگ و زندگی، در شعر خویش عرضه کرده همان تصویر «کارگهِ کوزه گر» باشد که در یکی از بدیعترین رباعیّاتِ او بدینگونه شکل گرفته است:
جامیست که عقلْآفرین میزندش
صد بوسهٔ مهر بر جبین میزندش
وین کوزه گرِ دهر، چنین جامِ لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
خیام و کارگه کوزه گر
هرکدام از مجموعههای خیام و خیامی را که باز کنیم با نمونههای دیگر این تصویر روبرو خواهیم شد:
«در کارگه کوزهکری رفتم دوش»
یا
«دی کوزهگری بدیدم اندر بازار».
در شعرِ قبل از روزگارِ خیام، تا آنجا که به یاد دارم، از موتیف کوزهگر، برای مسأله مرگ و زندگی، به ندرت استفاده شده است. شاید خیام نخستین شاعری باشد که از این موتیف و وابستههای آن بهره یافته است که اگر از مجموعه رباعیاتِ خیام و خیامی بگیریم، بخش قابل ملاحظهای از آنها را حذف کردهایم.
این که گفته شد پیش از خیام کسی از موتیف کوزه و کوزهگر استفاده نکرده قدری دور از احتیاط مینماید. در یک غزل منسوب به فرخی سیستانی که در سبک و سیاقِ شعر او و عصرِ اوست، شاعر گفته است:
خیز تا بر گُلِ نو کوزگکی باده خوریم
پیش تا از گِلِ ما کوزه کند دستِ زمان
که یادآورِ بیت ممتاز و درخشان خواجهٔ شیراز است:
روزی که چرخ از گِلِ ما کوزهها کند
زنهار، کاسهٔ سرِ ما پرشراب کن
که غالبا از کلمهٔ «چرخ» فقط آسمان و فلک و روزگار را تداعی میکنند در صورتی که خواجه چرخ را به دو معنی به کار برده است:
چرخ در معنیِ آسمان و فلک و چرخی که کوزهگران داشتهاند و هنوز هم دارند. تقریبا تمام آنها که فرهنگ بسامدی برای دیوان حافظ پرداختهاند از این معنی چرخ، در بیتِ او غافل بودهاند.
محمدرضا شفیعی کدکنی، رستاخیز کلمات، صص ۴۰۰-۴۰۶، تهران: سخن، ۱۳۹۱
مجله اینترنتی تحلیلک