مجله اینترنتی تحلیلک

جمعه/ 31 فروردین / 1403
Search
Close this search box.

شرح غزل ۱۶ حافظ / خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

در این مطلب به غزل 16 حافظ با مطلع خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به تفسیر و شرح و فایل صوتی آن پرداخته ایم.

غزل ۱۶ حافظ (خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت) به همراه شرح

شرح غزل ۱۶ حافظ / خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

 

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌ روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌ زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌ شویم
نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

غزل شماره ۱۶ پوستر

شرح غزل ۱۶ حافظ (غزل خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت)

 

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت

این چنین که ابروی گستاخ و بی باک تو گره در کمان انداخته است، پیداست که قصد جان من زار ناتوان را کرده است.

خم: هلال و قوس

کمان: استعاره از ابرو

شوخ: بی باک

قصد: نیت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

حافظ در این بیت اشاره به ازلی بودن عشق دارد و معتقد است که عشق قبل از آفرینش دو جهان وجود داشته است؛ به همین دلیل می گوید: هنوز دو عالم خلق نشده بود که عشق وجود داشت و این چیزی نیست که مربوط به زمان اکنون باشد، بلکه دیرگاهی است که روزگار نقش عشق را کشیده است.

شرح غزل ۱۶ حافظ (غزل خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت)

 

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

نرگس خواست تا با ناز و کرشمه جلوه گری کند و با چشم تو رقابت نماید ولی با ناز و غمزه چشم فریبنده تو صدگونه شور و غوغا در جهان برپا کرد.

 

شراب خورده و خوی کرده می‌ روی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

این گونه که شراب خورده و عرق کرده از چمن عبور می کنی، عرق چهره زیبای تو آتش رشک و حسد را در جان ارغوان انداخت و آن را سوزاند.

خوی: عرق

آب روی: ایهام دارد: ۱. ارزش و اعتبار ۲. قطرات عرق ۳. درخشش و شادابی صورت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

دیشب به هنگام عبور از چمن غنچه مرا به شک انداخت به طوری که ندانستم این که می بینم غنچه است یا دهان تو و از این شباهت سرمست شدم و مستانه از بزمگاه چمن گذشتم.

بنفشه طره مفتول خود گره می‌ زد
صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

بنفشه سرگرم عشوه گری بود و زلف پر شکن خود را پیچ و تاب می داد که باد صبا رایحه ای از گیسوی معطر تو آورد و بازار بنفشه را از رونق انداخت.

بنفشه: در ادبیات فارسی شاعران زلف معشوق را به آن مانند کرده اند و نیز نسبت غمگینی و سوگواری و یا سر به گریبان فروبردن را به آن داده اند.

طره: موی جلوی پیشانی

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

هنگامی که گل یاسمن را در طراوت و زیبایی به چهره تو مانند کردم چنان از رخسارت شرمگین شد که با دست صبا خاک در دهان خود ریخت.

شرح غزل ۱۶ حافظ (غزل خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت)

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

حافظ شرط وصال را مستی و بی خودی می داند نه زهد و پارسایی به همین دلیل می گوید: پیش از این از غایت تقوا و پارسایی با می و مطرب سر و کار نداشتم اما هوای وصال ساقیان زیبارو چنان دلم را برد که بی اختیار مرا با شراب و مطرب آشنا ساخت.

ورع: تقوا و پارسایی

هوا: عشق و محبت، میل و آرزو

کنون به آب می لعل خرقه می‌ شویم
نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

اکنون خرقه ریایی را با شراب سرخ گون می شویم تا پاک شود زیرا قسمت و سرنوشت ازلی من این گونه رقم خورده است و آن را از خودم دور نمی توانم بکنم. طنز حافظ در این است که خرقه آنقدر آلوده و کثیف است که اگر با شراب نجس شسته شود، پاک می گردد.

نصیبه ازلی: قسمت و سرنوشت ازلی، تقدیر الهی

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت

همانا گشایش کار حافظ در این است که مست و بدنام گردد زیرا نصیب و قسمت ازلی او را به سوی نوشیدن شراب مغان رهنمون شد.

 

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

اکنون که گردش روزگار مرا بنده خواجه عالم کرد دیگر جهان مطابق میل من خواهد بود.

کام: میل و آرزو

دور زمان: گردش روزگار

فایل صوتی غزل ۱۶ حافظ / خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

 

دانلود فایل صوتی غزل خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه، شاخ نبات حافظ و حافظ معنوی نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

حافظ معنوی؛ غزلیات حافظ شیرازی به روایت دکتر دینانی است.

تعبیر فال شرح غزل ۱۶ حافظ / خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

رقیبانت با وارد شدن از در محبت می‌خواهند تو را خار و ذلیل کنند پس حواست را خوب جمع کن و فریب آن‌ها را مخور. به زودی به سفری کوتاه و دلچسب خواهی رفت. سفری که می‌تواند باعث گشایش بسیاری در کارهای تو باشد. در آینده‌ای نزدیک به مراد و یار دلت خواهی رسید بنابراین در آن لحظه یاد خداوند بزرگ را فراموش مکن.

3 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سپاسگزارم از تفسیر زیباتون اگه امکان داره
1 سال قبل

با عرض سلام وادب تفسیرتون فوق العاده ست سپاسگزارم
کاش تفسیرش صوتی می‌گذاشتند عالی‌تر میشد چون من از گوش کردن بیشت لذت میبرم تا خواندن

شعر اتفاقی شما

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x