غزل ۱۹۳ حافظ (در نظربازی ما بی خبران حیرانند) به همراه شرح
شرح غزل ۱۹۳ حافظ / در نظربازی ما بی خبران حیرانند
در نظربازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می گردانند
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل ۱۹۳ حافظ (شرح غزل در نظربازی ما بی خبران حیرانند)
در نظربازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان از عشق و معرفت بی خبر هستند و ما را نمی شناسند، در نظربازی ما سرگشته و حیرانند. من همین هستم که نشان دادم دیگر ایشان هرچه می خواهند بگویند و بیندیشند.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
عاقلان چنین تصور می کنند که مرکز عالم و نقطه دایره امکان هستند ولی از دیدگاه عشق آنها در جهان حیران و سرگردان هستند و به حقیقتی دست پیدا نکرده اند.
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می گردانند
تنها چشم من جایگاه تجلی چهره زیبای او نیست بلکه ماه و خورشید هم آینه گردان رخ اویند. به عبارت دیگر نه فقط من بلکه سراسر عالم غلام و بنده معشوق هستند و جمال او را در آینه خود نشان می دهند.
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند
خدا در روز ازل میان ما و معشوقان شیرین لب شیرین گفتار عهد و پیمان جاوید بست. ما پیوسته دلبسته و غلام آنهاییم و آنان سروران و صاحبان ما هستند.
مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
تهی دستانی هستیم که در آرزوی نوشیدن شراب و شنیدن آواز رامشگران هستیم و چیزی جز خرقه پشمین که تمام هستی ما را تشکیل می دهد، نداریم. ای وای اگر باده فروش آن را به گرو برندارد.
وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد
که در آن آینه صاحب نظران حیرانند
در جایی که صاحب نظران از مشاهده آینه خورشید ازلی عاجز و حیرانند، خفاش که روز کور و ناتوان از دیدن خورشید است هرگز نمی تواند به وصال او برسد.
اعمی: نابینا
شب پره اعمی: استعاره از کور دلان بی بصیرت
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
ادعای بی جای عشق کردن و آنگاه از معشوق گله و شکایت نمودن؟ آفرین بر این لاف دروغ! چنین عاشقانی فقط سزاوار فراق و دوری از یار هستند و بس.
بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
مگر اینکه چشم سیاه تو که در عین مستی مستور است شیوه کار را به من بیاموزد وگرنه این کار از عهده همه کس بر نمی آید.
مستوری: پاکدامنی
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
اگر باد بوی خوش تو را به جایگاه پاک و مطهر ارواح ببرد عقل و جان چنان دلباخته و عاشق می شوند که تمام هستی خود را نثار تو می کنند.
نزهت: پاکی
بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
اگر زاهد ریاکار به دور از عشق و معرفت، رندی حافظ را درک نکند باکی نیست و اهمیتی ندارد زیرا شیطان از مردمی که قرآن می خوانند می گریزد.
گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان
بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند
اگر ساقیان زیباروی میخانه از فکر ریاکارانه ما آگاه شوند، بعد از این دیگر خرقه هیچ صوفی را به گرو بر نمی دارند.
در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.
حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.
شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.
مجله اینترنتی تحلیلک
بسیار زیبا
خوشحالیم که موردتوجه شما قرار گرفت.