مجله اینترنتی تحلیلک

پنجشنبه/ 9 فروردین / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 170 حافظ / زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

شرح غزل ۱۷۰ حافظ / زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

در این مطلب به غزل 170 حافظ با مطلع زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۱۷۰ حافظ (زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد) به همراه شرح

شرح غزل ۱۷۰ حافظ / زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌ شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد

مغبچه‌ ای می‌ گذشت راه زن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد

گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد

نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد

منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد

شرح غزل 170 حافظ / زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
شرح غزل ۱۷۰ حافظ / زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

شرح غزل ۱۷۰ حافظ (شرح غزل زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد)

زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

زاهد گوشه نشین دیشب به میخانه رفت. پیمان توبه خود را شکست و دوباره به باده نوشی پرداخت.

صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌ شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

صوفی مجلس که دیروز جام و قدح شراب نوشی را می شکست، دوباره با نوشیدن یک جرعه می عاقل و خردمند شد.

دی: دیروز

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد

معشوق دوران جوانی به خوابش آمده بود و بار دیگر در سر پیری عاشق و دیوانه شد.

شباب: جوانی

مغبچه‌ ای می‌ گذشت راه زن دین و دل
در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

مغ بچه ای می گذشت که دل و دین را غارت می کرد و صوفی به دنبال آن زیباروی آشنا همه را ترک گفت و از همه بیگانه شد.

مغبچه: پسرکی که در میکده ها خدمت کند.

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت
چهره خندان شمع آفت پروانه شد

چهره آتشین گل، خرمن هستی بلبل را سوزاند و رخسار خندان شمع بلای جان پروانه شد.

گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یک دانه شد

خدا را شکر که گریه شبانگاهی و سحرگاهی ما تباه نشد و نتیجه داد و هر قطره اشک ما به گوهر گران بهایی تبدیل شد.

قطره باران: استعاره از اشک

نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد

چشم مست و زیبای ساقی آیه سِحر بر ما خواند و ما را چنان افسون کرد که مجلس دعای ما به محفل افسانه گویی عاشقانه تبدیل شد.

افسون: ورد، حیله

افسانه: قصه و داستان

منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد

حافظ اکنون در بارگاه پادشاه ساکن شده است و دل به دلدار و جان به جانان رسیده است.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

تعبیر فال شرح غزل ۱۷۰ حافظ / زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد

خداوند بخشاینده مهربان است. به برکت دعاهای تو بر سر نمازهایت دری به رویت باز می‌شود که تو را لبریز از فهم و کمال خواهد کرد. دیگر به راحتی می‌توانی دوست را از دشمن تشخیص دهی و بدانی حسودان از چه راه‌هایی به تو آسیب می‌رسانند. در نهایت راه حلی پیدا کرده و نقشه‌های آنان را خنثی کنی. اخلاق تو نیکوست و این حسن خلق باعث پیروزی خواهد شد، از خداوند نشست و برخاست با بزرگان را طلب کن که سعادت تو در آن است.

3 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hasti
1 سال قبل

می در اشعار آگاهی ست !

و ساقی خداست که با آگاهی که در اتصال با او بدست می آوریم مست می‌شویم!

مستی ِ زمینی جز درد سر چیزی ندارد مستی که از اتصال به کل عاید مان میشود حال بسیار عجیبی دارد که قابل توصیف نیست!

خُم هاست از این باده خُم هاست از آن باده

تا نشکنی آن خُم را هرگز نچشی این را

آن باده بجز یک دم دل را نکند بی غم

جانم به فدا بادا این ساغر زرین را

شعر اتفاقی شما

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x