پنجشنبه/ 12 مهر / 1403
Search
Close this search box.

معرفی کتاب «من ملاله هستم» نوشته ملاله یوسف زی و کریستینا لم

ملاله در حالی که داشت با اتوبوس از مدرسه به خانه بازمی گشت، هدف گلوله ی نیروهای طالبان قرار گرفت؛ گلوله ای که به سرش اصابت کرد و باعث شد همه تصور کنند کار او تمام است. اما بهبودی معجزه آسای ملاله، او را به سفری خارق العاده از دره ای دورافتاده در پاکستان به مجمع سازمان ملل متحد در نیویورک برد.

کتاب «من ملاله هستم»

 

درباره نویسنده

ملاله یوسف‌زی زاده ۱۲ ژوئیه ۱۹۹۷ است. وی فعال حقوق بشر، حقوق کودکان، بنیان‌گذار و عضو هیئت‌ مدیره‌ی سازمان خیریه‌ی ملاله است. او جوان ترین برنده جایزه نوبل صلح در طول تاریخ است.

ملاله در اکتبر ۲۰۱۲ توسط گروه طالبان و در راه بازگشت از مدرسه ترور نافرجام شد که با واکنش‌های شدید جهانی مواجه شده‌ است. ملاله مبارزه‌اش را در راستای دستیابی به تحصیل در سن یازده سالگی آغاز کرد.

O8lF6

وی کتابی با عنوان «من ملاله هستم» نوشته‌ است. او در این داستان اعتقاد دارد که این تنها داستان خودش نیست، بلکه داستان ۶۱ میلیون کودکی است که از درس و تعلیم محروم مانده‌اند. این کتاب با ویرایش کریستینا لم (خبرنگار انگلیسی)  منتشر شده و کتابی است که ورود آن به مدرسه‌های خصوصیِ پاکستان ممنوع شده‌ است.

ملاله علاوه بر جایزه‌ی نوبل موفق به دریافت جایزه‌ی ساخاروف هم شده است. او همچنین سال ۲۰۱۲ دومین فرد تأثیرگذار جهان پس از باراک اوباما رئیس‌ جمهور وقت آمریکا شناخته شد. ۱۲ جولای در تقویم میلادی به نام روز ملاله نام‌گذاری شده است.

 

درباره کتاب «من ملاله هستم»

کتاب «من ملاله هستم» پر فروش ترین کتاب سال ۲۰۱۳ در زمینه اتوبیوگرافی است که توسط ملاله یوسف زی نوشته شده است و کریستینا لم آن را ویرایش کرده است.

این کتاب در مورد زندگی و خاطرات ملاله یوسف زی است که در دره ای در پاکستان به نام سوات زندگی می کند.

کتاب ۵ فصل دارد که بیشتر مطالب آن در مورد فضای تاسف بار پاکستان است. در این کتاب به شکل کوتاهی تاریخ پاکستان نیز آورده شده است.

ملاله ماجرای زندگی خود را از دره زیبای سوات تا بیمارستان بیرمنگام شرح می دهد. او از خاطره ها و آرزوهایش، از علاقه اش به مدرسه و تحصیل، از ترسی که در زندگی تجربه کرده است، از فضای سیاسی در پاکستان و طالبان و از اینکه چقدر زندگی در انگلستان متفاوت است، سخن می گوید.

ملاله در روز سه شنبه ۹ اکتبر ۲۰۱۲ و در پانزده سالگی، تا آستانه مرگ پیش رفت. او در حالی که داشت با اتوبوس از مدرسه به خانه باز می گشت، هدف گلوله نیروهای طالبان قرار گرفت؛ گلوله ای که به سرش اصابت کرد و باعث شد همه تصور کنند کار او تمام است. اما بهبودی معجزه آسای ملاله، او را به سفری خارق العاده از دره ای دورافتاده در پاکستان به مجمع سازمان ملل متحد در نیویورک برد. ملاله اکنون، نمادی جهانی برای اعتراضات مسالمت آمیز و جوان ترین برنده جایزه صلح نوبل است.

کتاب «من ملاله هستم» ماجرای شگفت انگیز، الهام بخش و دلگرم کننده این دختر شجاع را با نثری جذاب روایت می کند.

 

برشی از کتاب «من ملاله هستم»

پدرم معمولاً به خاطر چیزهایی که می‌دید و می‌شنید مثل بریدن سر پلیس‌ها و نشان دادن آن‌ها در شهر بهت‌زده به خانه ‌برمی‌گشت. حتی آن‌هایی که ابتدا از فضل‌الله دفاع کرده و معتقد بودند که افرادش مسلمان واقعی هستند و به او طلاهایشان را داده بودند، به او پشت کردند. پدرم داستان زنی را به من گفت که سخاوتمندانه به طالبان کمک کرده بود درحالی‌ که شوهرش در خارج به‌ سختی کار می‌کرد. وقتی برگشت و دید همسرش طلاهایش را بخشیده است، عصبانی شد. یک‌ شب در روستایشان انفجار کوچکی رخ داد. زنش فریاد زد. شوهرش گفت: فریاد نزن؛ این صدای گوشواره‌ها و آویز بینی تو می‌باشد. حالا به صدای گردنی و النگوهایت گوش کن.

با این وجود هنوز عده‌ی کمی آشکارا اظهارنظر می‌کردند. رقیب قدیمی پدرم در رشته علوم سیاسی دانشگاه، احسان الحق حقانی در اسلام‌آباد روزنامه‌نگار شده بود و کنفرانسی درباره وضعیت سوات سازمان داده بود. هیچ‌کدام از وکلا و دانشگاهیانی که برای سخنرانی دعوت‌ شده بودند، حضور نیافتند. فقط پدرم و چند روزنامه‌نگار به آنجا رفتند. به نظر می‌آمد مردم پذیرفته‌اند طالبان به اینجا آمده تا بماند و بنابراین بهتر است با آن‌ها راه بیایند. مردم می‌گفتند: وقتی شما با طالبان هستید صددرصد امنیت جانی دارید و به این دلیل جوانانشان داوطلب می‌شدند. افراد طالبان به در خانه‌های مردم می‌آمدند و برای خریدن کلاشینکف تقاضای پول می‌کردند و یا از آن‌ها می‌خواستند تا فرزندانشان را برای جنگ به آن‌ها تحویل بدهند. خیلی از ثروتمندان فرار کردند. فقرا گزینه‌ی دیگری نداشتند، فقط باید می‌ماندند و به بهترین وجهی که می‌توانستند خود را از مرگ نجات دهند؛ بنابراین خیلی از مردان برای کار به معادن و یا به خلیج (فارس) می‌رفتند و خانواده‌ها را بدون سرپرست رها می‌کردند و پسرانشان طعمه‌های آسانی برای طالبان بودند.

تهدید طالبان به درون خانه‌ها نزدیک‌تر می‌شد. یک روز احمدشاه اخطاری از افرادی ناشناس دریافت کرد که او را خواهند کشت؛ بنابراین برای مدتی به اسلام‌آباد رفت تا مردم آنجا را آگاه کند که در دره‌ی سوات چه اتفاقی می‌افتد.

یکی از بدترین چیزهایی که در آن دوره به وجود آمد، شکی بود که مردم به همدیگر پیدا کردند. انگشت اتهام حتی به‌ سوی پدرم اشاره رفت. بعضی‌ها می‌گفتند: مردم دارند کشته می‌شوند ولی این ضیاءالدین خیلی رک است و با این‌ وجود او هنوز زنده است. او باید مامور سری باشد. در واقع او هم تهدید می‌شد ولی به ما نمی‌گفت. او در پیشاور در یک کنفرانس مطبوعاتی خواستار آن شد تا ارتش علیه طالبان اقدام کند و فرماندهان آن را تحت تعقیب قرار دهد. بعداً مردم به او گفتند که نامش را از ملا FM شنیده‌اند که شاه دوران او را تهدید کرده است.

 

شما هم اگر این کتاب را مطالعه کرده اید، نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.

 

 

امیدواریم از مطالعه کتاب «من ملاله هستم» لذت ببرید و برای مطالعه معرفی سایر کتاب ها به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

 

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x