جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 306 حافظ / اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

شرح غزل ۳۰۶ حافظ / اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

در این مطلب به غزل 306 حافظ با مطلع اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۳۰۶ حافظ (اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول) به همراه شرح

شرح غزل ۳۰۶ حافظ / اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول

چو بر در تو من بی‌ نوای بی زر و زور
به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول

کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشته‌ ام ز غم و جور روزگار ملول

من شکسته بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول

خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول

چه جرم کرده‌ ام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بی‌ دل نمی‌ شود مقبول

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 306 حافظ / اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
شرح غزل ۳۰۶ حافظ / اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

شرح غزل ۳۰۶ حافظ (شرح غزل اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول)

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

ای دوست اگر نعمت وصال کوی تو به من دست دهد، به شکرانه بخت و اقبالی که نصیبم شده است، همه کار و بار من به اصول می رسد و سامان می یابد.

قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول

آن دو چشم زیبا و افسونگر سرمه کشیده یار، آرام و قرار و صبر را از من ربوده است.

رعنا: زیبا

مکحول: سرمه کشیده

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

چو بر در تو من بی‌ نوای بی زر و زور
به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول

وقتی من بیچاره بی زر و زور به هیچ صورت امکان ورود و خروج بر درگاه تو را ندارم.

کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشته‌ ام ز غم و جور روزگار ملول

کجا بروم، چه کنم و چه چاره ای بیندیشم که از اندوه و ستم روزگار دلتنگ و آزرده ام.

من شکسته بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول

در آن زمان من دلشکسته رنجور زندگی واقعی می یابم که با شمشیر غم عشق تو کشته شوم.

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

ای دوست، گنج غم عشق تو، ویرانه تر از دل تنگ و خراب من که در آنجا فرود آمد و منزل گزید، جای دیگری را نیافت.

دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول

چون دلم از گوهر عشق و محبت تو صاف و شفاف شده است، پیوسته از زنگار پیشامدهای بد روزگار پاک و درخشان می شود.

مصقول: پاک و درخشان شده

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

چه جرم کرده‌ ام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بی‌ دل نمی‌ شود مقبول

ای عزیز جان و دل، نمی دانم به درگاه تو چه گناهی مرتکب شده ام که طاعت و بندگی من عاشق و شیدا مورد قبول واقع نمی شود.

جرم: گناه

حضرت: پیشگاه

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول

ای حافظ با درد عشق بساز و خاموش باش و در نزد فیلسوفانی که راه عقل را می روند، اسرار عشق را فاش نکن.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۳۰۶ حافظ / اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

قصد و نیتی در سر داری و بی‌صبرانه به دنبال یافتن بهترین راه برای وصول به آن هستی. چاره کار تو برای رسیدن به هدفت، صداقت و ایمان است. اگر امروز روزگار بر وفق مراد نیست، ناامید و مأیوس نباش. آنچه که خیر است برای تو پیش می‌آید. حوادث و غم‌های زندگی، همیشگی و ماندنی نیستند و زودگذر هستند. پس هرچه زودتر راه درست را انتخاب کن و در آن قدم بگذار. اسرار خودت را با هرکسی درمیان مگذار، برخی اصلاً متوجه درد و رنج تو نمی‌شوند و به همین خاطر آن را انکار می‌کنند.

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x