مجله اینترنتی تحلیلک

چهارشنبه/ 5 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 482 حافظ / ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی

شرح غزل ۴۸۲ حافظ / ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی

در این مطلب به غزل 482 حافظ با مطلع ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۴۸۲ حافظ (ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی) به همراه شرح

شرح غزل ۴۸۲ حافظ / ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی

ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی‌ کنی

چوگان حکم در کف و گویی نمی‌ زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی‌ کنی

این خون که موج می‌ زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌ کنی

مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌ کنی

ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی‌ کنی

در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمی‌ کنی

ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمی‌ کنی

حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله می‌ کنند تو باری نمی‌ کنی

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 482 حافظ / ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی
شرح غزل ۴۸۲ حافظ / ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی

شرح غزل ۴۸۲ حافظ (شرح غزل ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی)

ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی‌ کنی

ای دل با آنکه همه مایه ها و وسایل لازم را در اختیار داری ولی به کوی عشق نمی روی و کاری انجام نمی دهی.

اسباب: مایه ها، آلات و وسایل

چوگان حکم در کف و گویی نمی‌ زنی
باز ظفر به دست و شکاری نمی‌ کنی

چوگان حکم و فرمان در اختیار توست و گویی نمی زنی و اقدامی نمی کنی. باز فتح و پیروزی به دست داری ولی به شکار نمی روی.

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

این خون که موج می‌ زند اندر جگر تو را
در کار رنگ و بوی نگاری نمی‌ کنی

خونی را که در دلت موج می زند، در راه آرایش و زینت معشوقی به کار نمی بری.

خون در جگر موج زدن: کنایه از بسیار غمگین بودن

رنگ و بو: پیرایه و زیبایی

مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمی‌ کنی

نفس خلق و خوی تو از آن جهت خوشبو و معطر نشد که مانند باد صبا بر خاک کوی یار گذر نمی کنی.

ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی‌ کنی

می ترسم که از این گلزار نتوانی آستینی پر از گل ببری و به کام برسی زیرا که تحمل نیش خاری را نداری.

ترسیدن: بیم داشتن، مطمئن نبودن

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمی‌ کنی

در آستین جان تو نافه های مشک بسیاری قرار دارد ولی تو آن را فدای زلف تابدار معشوق نمی کنی.

مدرج: درج شده، قرار داده شده

طره: موی جلوی پیشانی

ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشه از بلای خماری نمی‌ کنی

جام ظریف شراب را با می دلپذیر آن به خاک می افکنی و فرصت عیش را از دست می دهی و از بلای خماری خود نگران نیستی.

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

حافظ برو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله می‌ کنند تو باری نمی‌ کنی

حافظ برو که اگر همه مردم در خدمت پادشاه زمان باشند و از او اطاعت کنند، البته تو این کار را نخواهی کرد.

باری: البته، خلاصه، به هر جهت

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۴۸۲ حافظ / ای دل به کوی عشق گذاری نمی‌ کنی

همه چیز برای شروع کار فراهم است ولی کاری انجام نمی‌دهی. تعلل جایز نیست و الا همه‌چیز و همه‌کس را از دست خواهی داد. اگر بخواهی از رنج‌ها و سختی‌ها بترسی که همچون خاری پیرامون گُل موفقیت هستند، در بوستان زندگی حتی یک گل هم نصیبت نمی‌شود پس مترس و به دل مشکلات برو. دوراندیش باش و فرصت‌ها را از دست مده؛ چراکه اگر آینده‌نگر نباشی، درخت آرزوهایت به ثمر نمی‌نشیند و تا آخر عمر فقط حسرت می‌خوری. پس برخیز، به خدا توکل کن و راهی را که قلبت می‌گوید پیش بگیر. خداوند دوستت دارد و حواسش به تو هست زیرا از تملق گفتن و چاپلوسی صاحبان قدرت دوری می‌کنی.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

شعر اتفاقی شما

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x