جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 433 حافظ / ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

شرح غزل ۴۳۳ حافظ / ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

در این مطلب به غزل 433 حافظ با مطلع ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۴۳۳ حافظ (ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی) به همراه شرح

شرح غزل ۴۳۳ حافظ / ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ ای بر آفتاب انداختی

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زان میان پروانه را در اضطراب انداختی

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما
سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن
تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی

خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال
تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی

پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه
و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی

باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست
حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی

و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف
چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

داور دارا شکوه‌ ای آن که تاج آفتاب
از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی

نصرت الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را
از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 433 حافظ / ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
شرح غزل ۴۳۳ حافظ / ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

شرح غزل ۴۳۳ حافظ (شرح غزل ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی)

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی
لطف کردی سایه‌ ای بر آفتاب انداختی

ای معشوقی که بر چهره چون ماهت از خط خوشبو و سیاه نقاب انداختی و آن را پوشاندی، بسیار کار خوبی کردی که سایه لطفی بر آفتاب افکندی.

ماه: استعاره از صورت زیبا

مشکین: سیاه و خوشبو

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

اکنون که نقشی خوش و دلنشین بر چهره زیبا و درخشان خود افکندی، آب و رنگ رخسارت با دل عاشق ما چه خواهد کرد؟

آب و رنگ: کنایه از زیبایی و شادابی

عارض: چهره

حالیا: اکنون

گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

ای یار، گوی خوبی و زیبایی را از زیبارویان خلخ ربودی و بر آنها پیشی گرفتی پس شاد و مسرور باش و جام کیخسرو بخواه که بر افراسیاب پیروز گشتی.

خلخ: نام شهری بزرگ در خطا و ترکستان که مشک خوب از آنجا آورند و خوبان را به آنجا نسبت می دهند.

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت
زان میان پروانه را در اضطراب انداختی

هر کسی با شمع چهره زیبا و درخشان تو به طریقی عشق ورزی کرد ولی تو در این میان تنها دل پروانه را در اضطراب و پریشانی انداختی.

به وجهی: به طریقی

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما
سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

ای دوست گنجینه عشقت را در دل عاشق ویران ما قرار دادی و با این کار سایه بخت و سعادت خود را بر این گوشه خراب انداختی.

دولت: بخت و اقبال

کنج خراب: استعاره از دل

زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن
تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی

امان از آن چهره لطیف و زیبای معشوق که با لطافت رخسارش عاشقان شیردل را مشتاق و آرزومند می کند و پهلوانان عاشق را در دریای عشق غرقه می سازد.

زینهار: امان و پناه

آب: طراوت و شادی

عارض: چهره

تشنه لب کردن: کنایه از شیفته و مشتاق کردن

شرح غزل ۴۳۳ حافظ (شرح غزل ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی)

خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال
تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی

خواب را از چشم عاشقان شب زنده دار بردی و آنگاه به کمک تصویر خیالی خود، به شب روان سپاه خواب تهمت زدی که آنها مانع بیداری عاشقان شده اند.

خیل: سپاه

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه
و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی

در جلوه گاه حسن و زیبایی لحظه ای نقاب از چهره برافکندی و با این کار حور و پری را از زیبایی خود شرمسار نمودی و در حجاب پنهان ساختی.

باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم
شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

از جام جهان نما شراب بنوش و خوش باش زیرا که بر تخت پادشاهی و سلطنت تکیه زدی و به مراد و آرزوی خود رسیدی.

اورنگ: تخت پادشاهی

از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست
حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی

از عشوه و فریب چشمان مست و خمارآلود و لب لعل گون باده نوش خود، حافظ گوشه نشین را به مستی و باده نوشی انداختی.

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف
چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

مانند پادشاهی که کمند خود را بر گردن غلامان و بندگان می اندازد و صاحب اختیار آنهاست، تو نیز کمند گیسوی حلقه حلقه خود را برای شکار دل عاشقم بر گردنم افکندی و مرا اسیر عشقت ساختی.

رقاب: گردن ها

مالک رقاب: صاحب اختیار غلامان و بندگان

داور دارا شکوه‌ ای آن که تاج آفتاب
از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی

ای پادشاه و حاکم عادلی که از فر و شکوه دارا برخورداری و تاج خورشید را به سبب افتخار و سربلندی خود، بر خاک آستان و درگاه انداختی و یا برای افتخار و بزرگی خورشید آن را بر خاک آستان و درگاه خود انداختی.

نصرت الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را
از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی

نصرت الدین شاه یحیی آن کسی است که دشمن سرزمین خود را با لبه شمشیر تیز و بران چون آتشینش در آب انداخت و نابود ساخت.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۴۳۳ حافظ / ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

انسانی عادل و حق‌بین هستی، دل و زبانت یکی است. اگر کسی یک خوبی در حق تو بکند چند برابر جواب آن خوبی را می‌دهی. غم و غصه را از خود دور کن که به زودی به آرزویت خواهی رسید. سعادت و نیکبختی بر زندگی‌ات سایه خواهد افکند و این حاصل رنج و زحمتی است که تحمل کرده‌ای. قدر لحظات زندگی را بدان و شکر خداوند را به جای آور.

4.3 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x