مجله اینترنتی تحلیلک

جمعه/ 31 فروردین / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 183 حافظ / دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

شرح غزل ۱۸۳ حافظ / دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

در این مطلب به غزل 183 حافظ با مطلع دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۱۸۳ حافظ (دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند) به همراه شرح

شرح غزل ۱۸۳ حافظ / دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این‌ ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند

شرح غزل 183 حافظ / دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
شرح غزل ۱۸۳ حافظ / دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

شرح غزل ۱۸۳ حافظ (شرح غزل دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند)

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

دیشب وقت سحر من را از غم و رنج نجات دادند و در آن تاریکی شب آب حیات عشق را به من نوشاندند.

باید دانست که تنها چیزی که انسان را از درد و غم نجات می دهد، عشق است.

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند

در آن سحر از تابش نور ذات حق از خود بی خود شدم و در آن مستی و بیخودی جامی از تجلیات صفات الهی را به من نوشاندند. یعنی در آن شب معراج عارفانه هر دو نوع تجلی بر دل من جلوه گر شد.

شعشعه: درخشندگی و تابناکی

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند

چه سحرگاه و شب مبارک و خجسته ای بود آن شب قدری که سند آزادی از گناهان را به من عطا کردند و اجازه ورود به کوی عشق را به من دادند.

بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

بعد از این روی من به آینه ای خواهد بود که تنها جمال زیبای معشوق را نمایان می سازد؛ آینه ای که جایگاه جلوه گر شدن حق است. یعنی بعد از این از تعلقات مادی دور خواهم شد و فقط به دل می نگرم.

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این‌ ها به زکاتم دادند

اگر من به همه آرزوهای خود رسیدم و دل شاد شدم جای شگفتی نیست زیرا مستحق بودم و اینها را به عنوان زکان به من عطا کردند.

کامروا: سعادتمند، خوشبخت

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

فرشته خوشبختی آن روز به من مژده وصل یار و رسیدن به تجلیات ذات و صفات حق را داد که در برابر همه جور و جفای او صبر و تحمل کردم. یعنی بر اثر صبر در برابر مشکلات به مقصود رسیدم.

هاتف: فرشته ای که از عالم غیب آواز دهد و خود او دیده نشود.

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

این همه مضامین شیرین و زیبا که از سخن من می ریزد پاداشی است که به دلیل صبر و نگهداری قلم به من عطا کردند. یعنی هر سخنی را نگفتم و هر شعر سستی را نسرودم تا اینکه قلم من مانند شاخ نبات گردید.

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند

همت و توجه حافظ و دعای عارفان و شب زنده داران بود که من را از بند غم روزگار نجات داد.

انفاس: مجازا دعای خیر

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

تعبیر فال شرح غزل ۱۸۳ حافظ / دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

این روزها خیر و برکت خداوند را در زندگی‌ات مشاهده می‌کنی، اگر در این چند وقت اخیر تمام کارهایت به نتیجه رسیده است به خاطر شایستگی و لیاقتی است که داشته‌ای. البته از لطف خداوند و رحمتی که او شامل حالت کرده است هم غافل مشو. با تمام وجود خدا را می‌پرستی و همیشه به او توکل کرده‌ای، این رمز موفقیت تو در کارهاست. صبر و تحملت باعث شده که مژدگانی دولت به تو دهند و جور و ستم از تو دور شود. از آشنایان خداجو بخصوص مادرت بخواه تا در حق تو دعا کنند.

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

شعر اتفاقی شما

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x