مجله اینترنتی تحلیلک

جمعه/ 31 فروردین / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 203 حافظ / سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود

شرح غزل ۲۰۳ حافظ / سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود

در این مطلب به غزل 203 حافظ با مطلع سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۲۰۳ حافظ (سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود) به همراه شرح

شرح غزل ۲۰۳ حافظ / سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود

سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود

نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود

دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌ کرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود

مطرب از درد محبت عملی می‌ پرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود

می‌ شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود

پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ ها بود

قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 203 حافظ / سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود
شرح غزل ۲۰۳ حافظ / سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود

شرح غزل ۲۰۳ حافظ (شرح غزل سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود)

سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود

سال ها کتاب و دفتر ما در گرو شراب بود و میکده از درس و دعای ما گرمی و رونق گرفته بود. یعنی ما در مدرسه درس و دعا می خواندیم و در دفتر می نوشتیم و سپس آن را برای نوشیدن شراب به نزد پیر میکده به گرو می نهادیم و یا به تعبیر دیگر؛ در میکده درس و دعای عشق می خواندیم و این کار ما سبب رونق و اعتبار آنجا شده بود.

صهبا: شراب انگوری

نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

لطف و خوبی پیر مغان را نگاه کن که هرچه ما بد مستان خراب عربده جو کردیم، به چشم بزرگوار او زیبا و پسندیده بود.

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود

دفتر دانش ما را با شراب بشویید و پاک کنید زیرا دیدم که فلک در کمین خردمندان است و قصد نابودی آنها را دارد.

از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود

ای دل اگر حقیقت زیبایی را می شناسی از معشوقان زیبارو آن چیزی را طلب کن که از عشق بر می خیزد و لطیفه نهانی است زیرا این سخن را کسی گفت که اهل بصیرت بود و در علم جمال شناسی آگاهی داشت.

بتان: استعاره از معشوقان زیبا

دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌ کرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود

دل من مانند شاخه متحرک پرگار به هر طرف می گردید و سرگشته بود و در این سرگشتگی مانند شاخه دیگر پرگار که ثابت است، محکم و استوار بود. یعنی دل من در عین حیرانی و سرگردانی در عشق پابرجا و استوار است.

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

مطرب از درد محبت عملی می‌ پرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود

مطرب از سوز و درد عشق آهنگی می نواخت که حکیمان جهان که با عشق بیگانه بودند، خون می گریستند.

خون پالا: خونریز و خون فشان

می‌ شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود

از شدت شادی و طرب مانند گل که بر لب جویبار می شکفد، شکوفا شدم زیرا که سایه آن معشوق زیباروی سر قامت بر سرم افتاده بود.

سرو سهی بالا: استعاره از معشوق بلند قامت زیبا

پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ ها بود

پیر گل رنگ من اجازه نداد که از پلیدی و بدکاری صوفیان ازرق پوش ریاکار سخن بگویم و آنها را رسوا نمایم وگرنه داستان ها از آنان بازگو می کردم.

پیر گل رنگ: استعاره از شراب قرمز، عده ای نیز آن را پیر مغان که دارای چهره سرخ و شاداب است تعبیر کرده اند.

خبث: شرارت

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود

قلب سیاه و زر اندود حافظ نزد او پذیرفته نشد زیرا این خریدار و مشتاق به همه عیب های پنهانی آگاهی و بصیرت داشت.

معامل: معامله کننده، مشتاق

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۲۰۳ حافظ / سال‌ ها دفتر ما در گرو صهبا بود

از آنچه در اختیار داری راضی نیستی. فکر می‌کنی که همه از روی ترحم برای تو دلسوزی کرده و می‌خواهند به تو لطف کنند. علم و دانش همیشه به کار نمی‌آید و گاهی برای پیش بردن کارها لطف حق و عشق انسان‌های پاک‌سیرت لازم است. از سرگردانی و زندگی بدون هدف خسته شده‌ای. آرزوهای زیادی در سر داری اما امیدی برای رسیدن به آنها نداری؛ چرا اینقدر خودت را دست کم می‌گیری؟ سعی کن با اعتماد و توکل کردن به خداوند، اعتماد به نفس بدست بیاوری. خدا از درون دل تو آگاه است و باز هم یاری‌ات می‌کند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

شعر اتفاقی شما

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x