غزل ۳۷۲ حافظ (ما درس سحر در ره میخانه نهادیم) به همراه شرح
شرح غزل ۳۷۲ حافظ / ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
چون می رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
المنه لله که چو ما بی دل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم
بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم
شرح غزل ۳۷۲ حافظ (شرح غزل ما درس سحر در ره میخانه نهادیم)
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
ما درس سحرگاهی را فدای میکده و خرابات کردیم و آنچه را که از دعای نیم شبی به دست آورده بودیم، برای رسیدن به معشوق از دست دادیم.
درس سحر: درس صبحگاه، الهامات غیبی
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
این داغ عشقی که بر دل عاشق و دیوانه خود قرار دادیم، در خرمن زهد و عبادت صد زاهد عاقل آتش می اندازد و نابود می کند.
بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
از زمانی که پا به عرصه وجود نهادیم و به این ویرانسرای فانی آمدیم، سلطان ازل گنجینه غم عشق را به ما عطا کرد.
سلطان ازل: استعاره از خداوند
منزل ویرانه: کنایه از دنیا
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
بعد از این هرگز عشق و محبت معشوقان دیگر را به دل راه نخواهم داد زیرا در خانه دل را با نقش لب یار مهر و موم کرده ایم. به عبارت دیگر از وقتی که از لبان او بوسه گرفتم، دل همیشه به او توجه دارد و کس دیگر را در این خانه راه نمی دهد.
مهر: عشق، دوستی
خانه: استعاره از دل
بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
بیش از این نمی توان خرقه زهد ریایی را بر تن داشت و با تزویر و ریا زندگی کرد؛ بعد از این اساس کار خود را بر روش و آیین رندی و بی قیدی قرار دادیم.
منافق: ریاکار
چون می رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
این کشتی سرگشته وجودم چگونه حرکت می کند که سرانجام جان شیرین خود را در راه به دست آوردن معشوق زیبا و گرانقدر فدا کردیم؟
کشتی سرگشته: استعاره از وجود خود شاعر
بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی
المنه لله که چو ما بی دل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
خدا را سپاس کسی را که ما خردمند و زیرک تصور می کردیم مانند ما عاشق و دین و دل از دست داده بود.
المنه لله: خداراشکر
قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم
مانند حافظ به خیالی از تو قناعت کردیم. خدایا چه همت کوتاه و سرشت و باطن بیگانه و ناآشنایی داریم.
در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.
حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.
شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.
مجله اینترنتی تحلیلک