غزل ۱۷۸ حافظ (هر که شد محرم دل در حرم یار بماند) به همراه شرح
شرح غزل ۱۷۸ حافظ / هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
شرح غزل ۱۷۸ حافظ (شرح غزل هر که شد محرم دل در حرم یار بماند)
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
هر کس که رازدار دل شد در حرم کوی یار ساکن می شود و به وصال می رسد و آن کس که از عهده کار بر نیامد و آن را نداند، به انکار و مخالفت با همه مراحل عشق و سلوک می پردازد.
عرفا رازداری را اولین شرط سیر و سلوک در راه عشق می دانند و حافظ بارها به شیوه های مختلف این را بیان کرده است.
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
اگر راز دل من از پرده بیرون آمد و یا دل من پرده دری کرد و راز را فاش کرد و رسوا شد او را سرزنش نکن. سپاس خدا را که این دل گرفتار حجاب تردید و گمان نشد.
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
صوفیان ریاکار همه رخت و لباس خود را از گرو باده درآوردند، فقط دلق ما بود که در خانه می فروش باقی ماند.
خانه خمار: میخانه
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
محتسب زاهد شد و فساد و گناه خود را از یاد برد ولی فقط ماجرای ماست که در کوچه و بازار بر سر زبان ها مانده است.
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
هر جام شراب سرخی که از دست بلورین و زیبای ساقی گرفتیم اشک حسرتی شد که در چشم اشک بار خشک شد و بیرون نیامد. یعنی از خوشی و شادی گذشته به غیر از دریغ و حسرت چیزی باقی نمانده است.
شرح غزل هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
به جز دل من که از آغاز خلقت تا پایان آن عاشق و شیفته ماند، نشنیدیم که کسی در کار عشق، جاودان و پا برجا باقی بماند.
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
گل نرگس خواست تا مانند چشم مست و خمار تو بیمار شود ولی شیوه تو را به دست نیاورد و همچنان در خماری و بیماری باقی ماند.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
از صدای عشق سخنی دلنشین تر و خوشتر ندیدم که در زیر این آسمان گردنده باقی مانده باشد.
گنبد دوار: استعاره از آسمان
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
خرقه ای داشتم که صد عیب من را می پوشاند، این خرقه در گرو می و مطرب رفت و زنار زیر آن که نشانه کفر و بت پرستی بود، باقی ماند.
زنار: در ادبیات صوفیانه رمز کفر و بت پرستی است.
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
صورت چین در برابر جمال و زیبایی تو چنان حیران شد که بر دیوار نقش بست و داستان آن در همه جا پیچید. به عبارت دیگر صورت چین که همه را به حیرت وا می داشت با دیدن چهره فریبنده و زیبای تو غرق حیرت شد و بر دیوار بی حرکت ماند.
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
روزی دل حافظ برای تماشای گیسوی زیبای یار رفت که بازگردد ولی برای همیشه در دام زلف او گرفتار شد.
در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.
حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.
شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.
فقط میتوانم بگویم که اشعار حافظ حیرت انگیز است و فال حافظی را که من هیچ گاه باور نداشتم نه تنها فال حافظ بلکه هر نوع فالی را اما باورم شد که روح حافظ حاضر و ناظر است و اگر از اعماق قلبت از او بخواهی ….حقیقتا برق از سرت میپرد….شعر ها و غزلیات حافظ پیامبر گونه ای تو گویی پیامبری رسالت دارد که مردم را با شعر و غزل به نیکی و راستی و درستی و صداقت…. همچنین با لطف و رحمت خداوند آشنا و به سمت معبود دعوت میکند…. واقعاً شگفت انگیز است… رسانه های ما هیچگاه حافظ را به درستی به مردم معرفی نکردهاند و ا اکثر مردم حافظ را برای فالش میشناسند.و به درستی به عمق نگاه حافظ در خداشناسی و عرفان توجه نکرده اند . سزاوار است که دراین خصوص کاری شود و این مهم فقط از دست رسانهها و ادیبان و نویسندگان و شاعران بزرگ که سابقه ای در حافظ شناسی دارند میبایست انجام شود و مطبوعات و نشریات دراین زمینه قدمهای پشتیبانی کننده را در صف دوم بردارند ..ما نیازمند معنا و مفهوم آنچه در افکار حافظ میگذشته و به زبان شعر و غزل سروده شده میباشیم تا لایه های معنایی اشعار حافظ برایمان هویدا شود…. سپاسگزارم از بابت لطف و توجه شما اساتید محترم… زنده و پویا باشید… مجید جنقی
با سلام
جناب جنقی بزرگوار از توجه و پیام شما سپاسگزاریم.