دوشنبه/ 5 آذر / 1403
Search
Close this search box.

شرح غزل ۳۸ حافظ / بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

در این مطلب به غزل 38 حافظ با مطلع بی مهر رخت روز مرا نور نماندست پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر و فایل صوتی آن پرداخته ایم.

غزل ۳۸ حافظ (بی مهر رخت روز مرا نور نماندست) به همراه شرح

شرح غزل ۳۸ حافظ / بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

 

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می‌ رفت خیال تو ز چشم من و می‌ گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌ داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

غزل شماره ۳۸ پوستر

شرح غزل ۳۸ حافظ (شرح غزل بی مهر رخت روز مرا نور نماندست)

 

بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

بی روی زیبای خورشید مانند تو و بی عشق روشنی بخش تو، روز من بی نور است و از تمام عمرم جز تاریکی شب چیزی برجای نمانده است.

مهر: ایهام دارد: ۱.محبت و عشق ۲.خورشید

دیجور: تاریک و سیاه

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

هنگام وداع و فراق از روی زیبایت چنان اشک ریختم که دور از تو دیگر نوری برای چشمم باقی نمانده است.

 

شرح غزل ۳۸ حافظ (شرح غزل بی مهر رخت روز مرا نور نماندست)

 

می‌ رفت خیال تو ز چشم من و می‌ گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

هنگامی که از گریه بسیار نور دیده ام را از دست دادم، خیال تو ای معشوق در حالی که از من دور میشد، می گفت: افسوس که این گوشه آباد ویران شده و دیگر جای آبادی در آن نمانده است.

وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌ داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست

ای معشوق، پیوند با تو سبب دور شدن مرگ از من بود اما اکنون از دولت و برکت هجر تو فاصله ای با مرگ ندارم.

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست

ای معشوق آن لحظه رسید که رقیبت بگوید که این عاشق زار دور از تو از میان رفته است.

رقیب: نگهبان، مراقب

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در دوری از تو چاره ای جز صبر ندارم. چگونه می توان شکیبایی کرد؟ چون دیگر توانایی این کار را ندارم.

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست

ای معشوق در دوری تو اگر چشم من اشک بار است باکی نیست. بگو ای چشم خون گریه کن تا عذرت را بپذیرند. یعنی ای چشم اگرچه ریختن خون جگر به جای اشک دشوار است ولی این کار را بکن چون دیگر عذر و بهانه برایت باقی نمانده است.

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست

حافظ آن چنان غمگین سات و زار می گرید که میلی به خنده و شادی ندارد، زیرا ماتم دیده دلیلی برای شادی کردنش نیست.

 

فایل صوتی غزل ۳۸ حافظ / بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

 

دانلود فایل صوتی غزل بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه، شاخ نبات حافظ و حافظ معنوی نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

حافظ معنوی؛ غزلیات حافظ شیرازی به روایت دکتر دینانی است.

تعبیر فال شرح غزل ۳۸ حافظ / بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

به خاطر دوری از عزیزی در رنج و عذاب هستی ولی نگران نباش به زودی او را خواهی دید. اطرافیان خود را بیشتر دریاب و از بودن با آن‌ها لذت ببر. احساس می‌کنی زندگی‌ات بدون او معنایی ندارد ولی فعلا چاره‌ای جز صبر کردن نداری. حواست باشد کسی که زود عاشق می‌شود زود هم فراموش می‌کند. نذری که کرده‌ای را حتما انجام بده.

2 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x