جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 258 حافظ / هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

شرح غزل ۲۵۸ حافظ / هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

در این مطلب به غزل 258 حافظ با مطلع هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۲۵۸ حافظ (هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز) به همراه شرح

شرح غزل ۲۵۸ حافظ / هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز

اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنی است
من آن نیم که از این عشق بازی آیم باز

چه گویمت که ز سوز درون چه می‌ بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز

چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز

بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز

غزل سرایی ناهید صرفه‌ ای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 258 حافظ / هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
شرح غزل ۲۵۸ حافظ / هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

شرح غزل ۲۵۸ حافظ (شرح غزل هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز)

هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز

هزار بار سپاس که تو را آن گونه دیدم که به کام و آرزوی دل خود رسیده ای و از روی پاکی و صداقت با دل من موافق و همدم شده ای.

کام: میل و آرزو

روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

سالکان طریقت عشق و معرفت راه بلا و مصیبت را طی می کنند و رفیق عشق از رنج ها و سختی ها بیمی به خود راه نمی دهد و غمی ندارد.

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز

بهتر است که غم عشق محبوب از رقیب و مدعی پوشیده باشد زیرا که سینه کینه توزان و دشمنان جای مناسبی برای نگهداری راز عشق نیست.

اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنی است
من آن نیم که از این عشق بازی آیم باز

ای معشوق اگرچه زیبایی و جمال تو نیازی به عشق و محبت دیگران ندارد ولی من آن کسی نیستم که از عشق ورزیدن به تو روی بگردانم.

مستغنی: بی نیاز

چه گویمت که ز سوز درون چه می‌ بینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز

چه بگویم که از آتش دل چه رنج ها می کشم. داستان غم دل را از اشکم بپرس که من سخن چین و پرده در نیستم.

غماز: سخن چین

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز

این چه فتنه و آشوبی بود که آرایشگر سرنوشت با کشیدن سرمه ناز و عشوه بر چشمان مست معشوق به پا کرد؟

مشاطه: آرایشگر

قضا: سرنوشت، حکم الهی

بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

اگر مانند شمع به تو ستمی برسد، بسوز و بساز و دم برنیاور.

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز

مقصود به جلوه آمدن کرشمه و ناز زیبایی است وگرنه جمال دولت سلطان محمود نیازی به زلف پیچیده ایاز ندارد.

غزل سرایی ناهید صرفه‌ ای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز

در آن مقامی که حافظ غزل و آواز می خواند دیگر ناهید از غزلسرایی خود بهره ای نمی برد.

صرفه: سود

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۲۵۸ حافظ / هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز

به زودی به آنچه که دلت می‌خواهد می‌رسی و این از یاری و لطف خدا و البته اصرار و پافشاری خودت در راه رسیدن به مقصود است. اکنون در هر لحظه از یاد پروردگار غافل مشو و شکر او را به جای آور حتی اگر به مصیبتی گرفتار شده‌ای و بالا و پایین زندگی تو را خسته کرده است. با خودت کنار بیا؛ با اشک و غم، کاری از پیش نخواهی برد. سرنوشت حوادث زیادی برایت رقم زده است؛ مرد عمل باش تا با همه آنها مقابله کنی و به دولت برسی. با حرف‌های نسنجیده دیگران را آزار مده. رازهایت را با هرکسی درمیان مگذار که به غصه تو شاد نشوند.

3.3 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x