جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 348 حافظ / دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

شرح غزل ۳۴۸ حافظ / دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

در این مطلب به غزل 348 حافظ با مطلع دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۳۴۸ حافظ (دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم) به همراه شرح

شرح غزل ۳۴۸ حافظ / دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
می‌ کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم

بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم

خورده‌ ام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم

جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم

 

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

 

شرح غزل 348 حافظ / دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
شرح غزل ۳۴۸ حافظ / دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

شرح غزل ۳۴۸ حافظ (شرح غزل دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم)

 

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم

آن چنان می گریم تا چشمم چون دریا شود و صبرم را به دور می افکنم و در این کار بی پروا دل به دریا خواهم زد.

از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم

از دل تنگ آلوده به گناهم برای توبه کردن چنان آه سوزناکی بر می آورم که نه تنها گناه خود بلکه گناه آدم و حوا را هم در آتش آه خود می سوزانم و نابود می سازم.

 

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

 

 

مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
می‌ کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم

اصل و مایه شادی و سرور جایی است که معشوق زیبا در آنجاست پس نهایت تلاشم در این است که به جایگاه او برسم و کامیاب شوم.

بگشا بند قبا ای مه خورشید کلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم

ای معشوق زیبارویی که خورشید کلاه توست، اندکی درنگ کن و بند قبا بگشا تا سر سودازده و عاشق خود را چون زلف بلند بر پای افتاده ات در پای تو نثار کنم.

قبا: جامه ای بلند که جلوی آن تا پایین باز است.

سودازده: کنایه از عاشق

 

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

 

 

خورده‌ ام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم

از دست فلک تیر بلا و مصیبت خورده ام، ای ساقی شراب بده تا بنوشم و مست شوم و در مستی بر کمر ترکش جوزا گره بیندازم و مانع پرتاب تیر حوادث به سوی خود باشم.

عقده افکندن: گره زدن

جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم

و جرعه ای از جام شراب بر این تخت روان بیفشانم و بانگ و فریاد چنگ را در آسمان آبی رنگ طنین انداز کنم.

 

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

 

 

حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم

ای حافظ وقتی اعتماد کردن به روزگار اشتباه است پس چرا من عیش و شادی امروز را به فردا موکول کنم؟

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۳۴۸ حافظ / دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم

وقایعی سخت را در زندگی پشت سر گذاشته‌ای و صبر و تحمل به خرج داده‌ای اما امروز احساس می‌کنی صبرت تمام شده است. ناراحت بودن و حسرت خوردن برای کارهای گذشته هیچ سودی ندارد. راه چاره کار تو چیز دیگری است. اگر امروز دچار سختی و مشکلات شده‌ای تحمل خود را از دست مده. سختی‌های روزگار همچون باد گذران است. به لذت و ظواهر مادی تکیه مکن. با توکل به خداوند و عقل و خرد می‌توانی فردایی بهتر برای خودت درست کنی. همت تو آنچنان عالی و والا بوده که می‌توانی به همه اهدافت برسی. کار امروز را به فردا میفکن و همین امروز قدمی بردار.

2.8 4 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x