معرفی کتاب «پس از تو»
درباره نویسنده
جوجو مویز نویسنده کتاب «پس از تو» روزنامهنگار و نویسندهی انگلیسی متولد ۱۹۶۹ لندن فارغالتحصیل دانشگاه لندن و یکی از معدود نویسندگانی است که دو بار موفق شده جایزهی داستان بلند رمانتیک سال را از انجمن رماننویسان رمانتیک دریافت کند.
وی که حدود ده سال برای روزنامه ایندیپندنت مقاله نوشته، سالهاست که فقط به نوشتن رمان میپردازد.
رمان «من پیش از تو» به قلم جوجو مویز در صدر پرفروشهای نیویورک تایمز قرار دارد و اقتباس سینمایی آن با نقشآفرینی دو بازیگر سرشناس انگلیسی، امیلیا کلارک و سام کلافلین ساخته شده است.
درباره کتاب «پس از تو»
رمان «پس از تو» مانند کتاب «من پیش از تو» حرف و حدیثهای زیادی در محافل ادبی برپا کرد. جوجو مویز به خوبی از مشکلات اجتماعی این روزهای بشریت آگاه بود و آنها را به طرزی کاملاً حرفهای وارد کتابش کرده، «پس از تو» نیز مورد استقبال بسیار زیاد طرفدارانش قرار گرفت و بارها تجدید چاپ شده و در رده پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار گرفت.
آن چه در «پس از تو» رخ داده مربوط به دو سال بعد از اتفاقات کتاب اول است جاییکه لوئیزا کلارک دیگر یک دختر عادی با یک زندگی معمولی نیست او در کافه فرودگاه مشغول به کار و مدام درگیر خاطرات ویل است و هنوز آن زندگی را که ویل از او خواسته بود در پیش نگرفته است. کتاب دوم با ملایمت پیش میرود که ناگهان مانند کتاب اول یک حادثه در زندگی لوئیزا اتفاق افتاده و داستان آغاز میشود.
جوجو مویز که از شناخت خوبی در مورد اشتباهات زندگی مردم این روزهای جهان برخوردار است بهخوبی از این موضوع برای رماننویسی استفاده کرده و آن را به طرزی حرفهای وارد کتابهایش نموده است. در این کتاب نیز مسائلی آورده شده که از مشکلات اساسی تمام جوامع بوده و از دردهایی حرف زده که داخل زندگی هر انسانی ممکن است وجود داشته باشد. حوادثی غیر قابل پیش بینی که خواننده را مبهوت و به گونهای درگیر داستان مینماید.
هرچند مطالعه این کتاب برای کسانی که کتاب «من پیش از تو» را خواندهاند لطفی دیگر دارد ولی خواندن آن بدون اطلاع از وقایع جلد اول نیز مشکلی را پیش نخواهد آورد و کاملاً قابل هضم و خواندنی است.
برشی از کتاب
عزیز دلم اسمت چیست؟
آتلی دور گردنم است.
دستی آرام و لطیف دور سرم حس میکنم.
من زنده هستم. باکمال تعجب.
چشمانت را بازکن، به من نگاه کن. میتوانی به من اسمت را بگویی؟» میخواهم حرف بزنم، دهانم را باز کنم؛ اما صدایم نامفهوم و خفه است. فکر کنم زبانم را گاز گرفتهام، خون در دهانم است، گرم و شور. مزهی آهن میدهد. نمیتوانم حرکت کنم.
میخواهیم تو را روی تخت آسیبدیدگان ستون فقرات بگذاریم، باشد، ممکن است برای یک دقیقه اذیت شوی؛ اما به تو مرفین میزنیم تا راحتتر باشی.
صدای مرد آرام است، انگار دراز کشیدن روی زمین با دست و پای شکسته و خیره شدن به آسمان سیاه چیز خیلی عادی است. میخواهم بخندم، میخواهم به او بگویم چقدر مسخره است که من اینجا هستم، اما انگار که هیچ حرفی آنطور که باید به درد بخور نیست. صورت مرد از مقابل چشمانم ناپدید شد. یک زن با یک ژاکت نئون، موهای فرفری مشکی که از پشت دم اسبی بسته، روی من خم میشود، نور چراغ قوهی ضعیفی را به چشمانم میاندازد و مثل آن مرد با بیخیالی به من نگاه میکند. انگار که من نمونهی آزمایشگاهی هستم نه یک انسان. باید به او کیسه ببندیم؟
میخواستم حرف بزنم ولی درد پایم حواسم را پرت کرد. گفتم یا مسیح، مطمئن نیستم که این را بلند گفته باشم.
شکستگی در چند نقطه. مردمکها طبیعی هستند و واکنش نشان میدهند، فشار خونش نود روی شصت. خوششانس بود که به سایهبان برخورد کرد احتمالش چقدر است که روی این تخت بیفتی ها؟…مشکل زیاد جدی نیست. گرچه این کبودی چیز خوبی نیست. هوای سرد به شکمم میخورد، انگشتان گرم کسی را حس میکنم. «خونریزی درونی.»
باید تیم بعدی را خبر کنیم؟
میشود شما کمی عقب بروید آقا؟ بروید عقب.
صدای مرد دیگری آمد: من آمده بودم بیرون که سیگار بکشم و او خودش را روی بالکن من انداخت. درست روی من افتاد…
امیدواریم از خواندن کتاب «پس از تو» لذت ببرید و برای خواندن معرفی کتاب های دیگر به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.
مجله اینترنتی تحلیلک