مجله اینترنتی تحلیلک

جمعه/ 10 فروردین / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 191 حافظ / آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

شرح غزل ۱۹۱ حافظ / آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

در این مطلب به غزل 191 حافظ با مطلع آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۱۹۱ حافظ (آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند) به همراه شرح

شرح غزل ۱۹۱ حافظ / آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

گفتم گره نگشوده‌ ام زان طره تا من بوده‌ ام
گفتا منش فرموده‌ ام تا با تو طراری کند

پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌ است بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند

چون من گدای بی‌ نشان مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند

زان طره پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند

شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌ خواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند

با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 191 حافظ / آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
شرح غزل ۱۹۱ حافظ / آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

شرح غزل ۱۹۱ حافظ (شرح غزل آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند)

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

چه کسی است که از روی جوانمردی و بخشندگی با من وفادار باشد و در حق گناهکاری مانند من لحظه ای نیکی و مهربانی کند؟

بر جای: در حق

اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند

و چه کسی است که ابتدا با آواز خوش نی پیام یار را به دل من برساند سپس با ساغری شراب وفاداری خود را به من ثابت کند.

دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

از آن معشوق زیبا که جانم از عشق او به لب آمد و ناتوان شد و مراد دلم حاصل نشد، نمی توان ناامید شد. شاید روزی بر سر مهر آمده و از ما دلجویی و دلداری کند.

گفتم گره نگشوده‌ ام زان طره تا من بوده‌ ام
گفتا منش فرموده‌ ام تا با تو طراری کند

به معشوق گفتم تا به یاد دارم گره از زلف تابدار و زیبای تو باز نکرده ام و به وصال تو نرسیده ام. او گفت من به زلف دستور داده ام تا با تو مکاری کند و دل عاشق تو را برباید و به دنبال خود بکشاند.

طراری کردن: دزدی و غارت کردن

پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیده‌ است بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند

به آن صوفی تندخو و زاهد خشک که از عشق و معرفت بویی به مشامش نرسیده است، راز و رمزی از مستی عشق بگو تا ترک هوشیاری کند و از عقل ظاهری و مادی بگذرد.

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

چون من گدای بی‌ نشان مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند

برای گدای بی نام و نشانی چون من داشتن چنان معشوق زیبایی غیرممکن است. پادشاه کی با یک رند لاابالی کوچه و بازار پنهانی به عیش و شادی می پردازد؟

زان طره پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند

اگر از آن زلف تابدار و زیبای معشوق جور و جفا ببینم باکی نیست و تحمل آن آسان است زیرا کسی که به رسم عیاران راهزنی می کند از گرفتار شدن و اسارت ترسی ندارد و غمی به دل راه نمی دهد. به عبارت دیگر من از اینکه در دام گیسوی پر پیچ و شکن یار اسیرم ترسی ندارم و گرفتار شدن در عشق او را با جان و دل می پذیرم.

شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌ خواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند

لشکر غم بی حد و حساب شده است. از بخت و اقبال خود یاری می جویم تا شاید عبدالصمد که مایه فخر دین است به من توجه کند و غمخواری نماید.

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند

ای حافظ با وجود چشم های فریبنده و مکار یار قصد دیدار او را نکن و به سوی او نرو زیرا گرفتار زلف تابدار و سیاهش می شوی که در دل بردن بسیار دزد و غارتگر است.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۱۹۱ حافظ / آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

احساس تنهایی می‌کنی و اینکه هیچ‌کسی ارزش واقعی تو را نمی‌داند و دوست و غمخوار حقیقی نداری، با این حال اینکه انسان دوستی صمیمی نداشته باشد، خیلی بهتر از این است که با انسان‌های نادرست معاشرت کند. هرکسی را محرم اسرار دلت قرار نده و به راحتی به کسی اعتماد مکن زیرا تمام غم‌های دنیا به سوی دلت خواهد شد. حریفان تو در حال نیرنگ زدن هستند، مراقب خودت باش. به دنبال یاری باش که وفادار بوده و جوانه امید را دل تو بکارد، نه اینکه گره کار تو را محکم‌تر و کار را دشوارتر کند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
2 ماه قبل

عالی بود

شعر اتفاقی شما

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x