با لبخندت شادم و با اشک هایت غمگین (مجموعه داستان های شیوانا)
شیوانا از اینکه همه دوستان و شاگردانش لبخند بر لب داشتند بسیار شاد بود و گهگاهی به بیرون خیره می شد و در فکری مبهم فرو می رفت.
شیوانا از اینکه همه دوستان و شاگردانش لبخند بر لب داشتند بسیار شاد بود و گهگاهی به بیرون خیره می شد و در فکری مبهم فرو می رفت.
نگاهت را نگاه کن / مجموعه داستان های شیوانا … ما انسان ها معمولا به اتفاقات اطرافمان بیشتر توجه کرده و وقایع را با قالب های ذهنی خودمان تفسیر می کنیم.
سکوت نشانه قدرت است / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا به آنها گفت: مقداری از سیب ها را به دهکده های دیگر برای فروش ببرند.
با خودت مهربان باش / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا لبخندی زد و گفت: ظاهر آراسته و مرتب مرد لاغر اندام نشان می داد که او خودش را همان طورکه هست دوست دارد.
علاقه به جوان بی مسئولیت / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا با لبخند به او گفت: اگر آمادگی شکست و جدایی از پسر مورد علاقه ات را داری به راهی که در پیش گرفته ای ادامه بده.
فرشته های واقعی / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا از اینکه می توانست جایگاه امنی برای کودکان فراهم کند بسیار خوشحال بود.
چاله های زندگی / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا بر خلاف همیشه که برای سر و سامان دادن به انبوه کارهای تلمبار شده عجله داشت، دلش می خواست ساعتی به هیچ چیز فکر نکند.
چوب خدا / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا با خودش فکر کرد که چگونه کاری برای پسرک پیدا کند و از چه کسی کمک بگیرد.
شیوانا و نواندیشی و روشنفکری … شیوانا از یکی از شاگردانش خواست که پنجره کلاس را چند ساعتی ببندد. همه کلافه شده بودند و از استاد خواستند که پنجره را باز کند.
عشق یا هوس ؟! / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا پاسخ داد: لازمه وصال دو نفر، عشقی حقیقی است؛ نه هوس های زودگذر.