در دکان کسی تخته شدن
در دکان کسی تخته شدن یعنی بازار کسی بی رونق شدن، دیگر خواستار و طرفدار نداشتن.
در دکان کسی تخته شدن یعنی بازار کسی بی رونق شدن، دیگر خواستار و طرفدار نداشتن.
دست خود را زیر سنگ کسی گذاشتن یعنی خود را متعهد و ملتزم کسی کردن. در مطلب بعد نیز به ذکر موارد دیگر می پردازیم.
دست کسی توی حنا ماندن یعنی کار کسی به مشکل برخوردن و راه چاره نیافتن. در مطلب بعد به ذکر موارد دیگر می پردازیم.
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن یعنی کسی را در تنگنا قرار دادن، کار را بر کسی دشوار کردن.
دست کسی نمک نداشتن یعنی زحمت کسی بی پاداش ماندن، نیکی کسی مورد ناسپاسی قرار گرفتن.
دستی از دور بر آتش داشتن یعنی بی خبر بودن از حقیقت امر و قضاوت سطحی کردن.
حلاج بی مزد یعنی کسی که کار بی مزد انجام دهد، بیگار. در مطلب بعد نیز به ذکر موارد دیگر می پردازیم.
یک چیزی هم بدهکار شدن یعنی محق بودن ولی خطاکار شمرده شدن، برنده بودن و بازنده به شمار آمدن.
چه گلی به سر کسی زده یعنی هیچ کمکی به کسی نکرده، کار مهمی برای کسی انجام نداده، هیچ فایده ای به حال کسی نداشته.
حنای کسی رنگ داشتن یعنی اعتبار یا حیثیت کسی یا چیزی مورد قبول بودن، از احترام و اعتنای دیگران برخوردار بودن.