پنجشنبه/ 8 آذر / 1403
Search
Close this search box.
در دکان کسی تخته شدن

ادبیات

در دکان کسی تخته شدن

در دکان کسی تخته شدن

در دکان کسی تخته شدن یعنی بازار کسی بی رونق شدن، دیگر خواستار و طرفدار نداشتن.

دست کسی توی حنا ماندن

دست کسی توی حنا ماندن

دست کسی توی حنا ماندن یعنی کار کسی به مشکل برخوردن و راه چاره نیافتن. در مطلب بعد به ذکر موارد دیگر می پردازیم.

دست کسی نمک نداشتن

دست کسی نمک نداشتن

دست کسی نمک نداشتن یعنی زحمت کسی بی پاداش ماندن، نیکی کسی مورد ناسپاسی قرار گرفتن.

حلاج بی مزد

حلاج بی مزد

حلاج بی مزد یعنی کسی که کار بی مزد انجام دهد، بیگار. در مطلب بعد نیز به ذکر موارد دیگر می پردازیم.

یک چیزی هم بدهکار شدن

یک چیزی هم بدهکار شدن

یک چیزی هم بدهکار شدن یعنی محق بودن ولی خطاکار شمرده شدن، برنده بودن و بازنده به شمار آمدن.

چه گلی به سر کسی زده

چه گلی به سر کسی زده

چه گلی به سر کسی زده یعنی هیچ کمکی به کسی نکرده، کار مهمی برای کسی انجام نداده، هیچ فایده ای به حال کسی نداشته.

حنای کسی رنگ داشتن

حنای کسی رنگ داشتن

حنای کسی رنگ داشتن یعنی اعتبار یا حیثیت کسی یا چیزی مورد قبول بودن، از احترام و اعتنای دیگران برخوردار بودن.