غزل ۴۳۸ حافظ (سبت سلمی بصدغیها فؤادی) به همراه شرح
شرح غزل ۴۳۸ حافظ / سبت سلمی بصدغیها فؤادی
سبت سلمی بصدغیها فؤادی
و روحی کل یوم لی ینادی
نگارا بر من بی دل ببخشای
و واصلنی علی رغم الاعادی
حبیبا در غم سودای عشقت
توکلنا علی رب العباد
امن انکرتنی عن عشق سلمی
تزاول آن روی نهکو بوادی
که همچون مت به بوتن دل و ای ره
غریق العشق فی بحر الوداد
به پی ماچان غرامت بسپریمن
غرت یک وی روشتی از امادی
غم این دل بواتت خورد ناچار
و غر نه او بنی آنچت نشادی
دل حافظ شد اندر چین زلفت
بلیل مظلم و الله هادی
بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم
شرح غزل ۴۳۸ حافظ (شرح غزل سبت سلمی بصدغیها فؤادی)
سبت سلمی بصدغیها فؤادی
و روحی کل یوم لی ینادی
سلمی با گیسوانش دل مرا اسیر کرد و ربود و روحم هر روز به من ندا می کند که؛
سَبَت: اسیر کرد و ربود.
صدغ: زلف
فواد: قلب
ینادی: صدا می کند.
سلمی: از عرایس شعر فارسی
نگارا بر من بی دل ببخشای
و واصلنی علی رغم الاعادی
ای معشوق زیبا بر من عاشق و دلباخته رحم کن و برخلاف میل دشمنان مرا به وصال برسان.
واصلنی: مرا به وصال برسان
رغم: به خاک مالیدن بینی
اعادی: دشمنان
بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا
حبیبا در غم سودای عشقت
توکلنا علی رب العباد
ای معشوق در اندوه جنون و خیال عشق تو به خدای بندگان توکل کردیم.
امن انکرتنی عن عشق سلمی
تزاول آن روی نهکو بوادی
ای کسی که مرا از عشق سلمی بر حذر می داری، تو می بایست از اول چهره نیکو و زیبای او را می دیدی.
امن: ای کسی که
انکرت: انکار کرد
تز: تو از
نهکو: نیکو
بوادی: بباید دیدن
که همچون مت به بوتن دل و ای ره
غریق العشق فی بحر الوداد
تا مانند من دل تو به یک بارگی در دریای عشق و دوستی غرق شود.
مت: من تو را
ببوتن: باید باشد
و ای ره: یک باره
وداد: دوستی
بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی
به پی ماچان غرامت بسپریمن
غرت یک وی روشتی از امادی
اگر تو از ما گناه و تقصیری دیدی ما در پای ماچان غرامت خواهیم داد.
پای ماچان: کفش کن، به اصطلاح صوفیان و درویشان صف نعال باشد که کفش کن است و رسم این جماعت چنان است که اگر یکی از ایشان گناهی و تقصیری کند، او را در صف نعال که مقام غرامت است، به یک پای بازدارند و او هر دو گوش خود را چی و راست بر دست گیرد.
غرامت: تاوان
غرت: اگر تو
وی روشتی: بی روشی
دی: دیدی
اما: ما
غم این دل بواتت خورد ناچار
و غر نه او بنی آنچت نشادی
به ناچار تو باید غم این دل را بخوری وگرنه آنچه را که شایسته تو نیست، خواهی دید.
بواتت: بباید تو را
وغرنه: وگرنه
او بنی: ببینی
آنچت: آنچه تو را
نشادی: شایسته نیست
بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی
دل حافظ شد اندر چین زلفت
بلیل مظلم و الله هادی
دل حافظ در چین و شکن زلف درازت در شبی تاریک پنهان شد، در حالی که خدا راهنماست.
شدن: رفتن
در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.
حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.
شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.
مجله اینترنتی تحلیلک