مجله اینترنتی تحلیلک

چهارشنبه/ 5 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو

همراهان عزیز در این مطلب به شعر عاشقانه شاملو پرداخته ایم و چه زیباست به زبان شاعران خوش سخنی چون احمد شاملو عشق را شنیدن. آنان که عشق را به بهترین شکل ممکن فهمیده و به زیباترین شکل ممکن برای ما سروده اند.

شعر عاشقانه شاملو

همراهان عزیز در این مطلب به شعر عاشقانه شاملو پرداخته ایم و چه زیباست به زبان شاعران خوش سخنی چون احمد شاملو عشق را شنیدن. آنان که عشق را به بهترین شکل ممکن فهمیده و به زیباترین شکل ممکن برای ما سروده اند.

شعر عاشقانه شاملو

کار دیگری نداریم، من و خورشید
برای دوست داشتنت بیدار می‌شویم، هر صُبح
*****

نگاه از صدای تو ایمن می شود
چه مومنانه نام مرا آواز می کنی!
*****

و دلت کبوتر آشتی ست، در خون تپیده به بام تلخ
با این همه چه بالا، چه بلند پرواز می کنی!
*****

شعر عاشقانه شاملو

می‌روم با رهِ خود، سر فرو، چهره به‌هم
با کس‌ام کاری نیست، سد چه بندی به رهم؟
*****

بیشتر بخوانید: زندگینامه احمد شاملو شاعر معاصر ایرانی

شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو
شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو

در گستره بی مرز این جهان تو کجایی؟
من در دور دست ترین جای جهان
ایستاده ام کنار تو، تو کجایی ؟
*****

چشمانت راز آتش است و آغوشت
اندک جایی برای زیستن و اندک جایی برای مردن
*****

من درین بستر بی خوابی راز
نقش رویایی رخسار تو می جویم باز
*****

در خاموشی نشسته ام، خسته ام، سرگردانم
در هم شکسته ام، من دل بسته ام
*****

شعر عاشقانه شاملو

بیشتر بخوانید: تک بیتی های عاشقانه هوشنگ ابتهاج «سایه»

معنی
با تو بودن برای من
به سلطنت رسیدن است
چه قدر در کنار تو مغرورم

*****

در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست دارم
در فراسوی مرزهای تنم تو را دوست دارم

*****

شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو
شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو

مرهم زخم های کهنه ام
کنج لبان توست
بوسه نمیخواهم
چیزی بگو

*****

تنها منم
که زنده مانده ام
در هوای تو
بی آنکه بپیچد
نفس هایت در نفس هایم

تنها منم
که زنده مانده ام در هوای تو
دل های ما که به هم نزدیک باشند
دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم

دور باش اما نزدیک
من از نزدیک بودن های دور می ترسم

من در تو نگاه میکنم و در تو نفس می کشم
و زندگی در رگ من ادامه می یابد

به جستجوی تو به درگاه کوه ها می گریم
به جستجوی تو در معبر بادها می گریم

آن قدر دوستت دارم
که گاهی از وحشت به لرزه می افتم
زندگی من دیگر چیزی به جز تو نیست

تو را دوست دارم
و این دوست داشتن، حقیقتی است
که مرا به زندگی دلبسته می کند
کیستی ای مهربان ترین؟
که من این گونه به جد، در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم؟
تو کیستی که
در خیالم من اینگونه به اعتماد نام خود را با تو می گویم

طرف ما شب نیست
من تو را دوست می دارم
و شب از ظلمت خود وحشت می کند
من با تو رویایم را در بیداری دنبال می کنم

با تو دیگر
من در رویاهایم تنها نیستم
تو را دوست دارم

و این دوست داشتن
حقیقتی است
که مرا به زندگی دلبسته می کند

چه بی تابانه می خواهمت
ای دوری ات آزمون تلخ زنده به گوری

نفسی که می کشم تو هستی
امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم
و فردا بیشتر از امروز

من درین بستر بی خوابی راز
نقش رویایی رخسار تو می جویم باز

بیشتر بخوانید: عاشقانه فروغ فرخزاد

شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو
شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو

مگذار دیگران نام تو را بدانند
همین زلال بی‌کران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!

*****

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم
مرا فریاد کن!

*****

میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو لنگریست

خورشیدی که از سپیده‌ دم
همه ستارگان بی‌نیازم می کند

*****

تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند

*****

شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو
شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو

میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم
که آشکارا در پرده‌ کنایت رفت
مجال ما همه این تنگ مایه بود و دریغ
که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت

*****

از تو حرف می‌زنم
چنان نوبرانه می‌شوم؛
که بهار هم
دهانش آب می‌افتد

*****

کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم و
بر زانوی تو این چنین به خواب می روم
کیستی که من این گونه به جد
در دیار رویاهای خویش با تو
درنگ می کنم

*****

شعر عاشقانه شاملو

و عشق
اگر با حضور
همین روزمرگی ها
عشق بماند
عشق است

*****

دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست

*****

بیشتر بخوانید: تک بیتی عاشقانه عطار نیشابوری

شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو
شعر عاشقانه شاملو

شعر عاشقانه شاملو

معشوق من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم،
یک بوسه
یک نگاه حتی حرامم باد!
اگر، تو عاشق من نباشی!

*****

مرا تو
بی سببی
نیستی
به راستی
صلت کدام قصیده ای
ای غزل؟

*****

شعر عاشقانه شاملو

همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق، آی عشق
چهره آبی ات پیدا نیست

و خنکای مرهمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق، آی عشق
چهره سرخ ات پیدا نیست

غبار تیره تسکینی
بر حضور وهن
و دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه برگچه
بر ارغوان
آی عشق، آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست

*****

من پناهنده ام
به مرزهای تنت

*****

شعر عاشقانه شاملو

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای ست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه ای ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد

روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم

 

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نگین
1 سال قبل

عاشقی را باید از شاملو یاد گرفت
به آیدا میگفت خدای کوچک من..‌.

1 سال قبل
پاسخ به  نگین

سپاس از همراهی و توجه شما

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x