شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
مولودی «تو بی ابتدایی و بی انتها» با صدای بنی فاطمه

مولودی «تو بی ابتدایی و بی انتها» با صدای بنی فاطمه

مولودی «تو بی ابتدایی و بی انتها» با صدای بنی فاطمه ... تو بی ابتدایی و بی انتها / شبیه پیمبر شبیه خدا/ تو بالاترین نقطه‌ باوری / معماترین نقطه‌ زیر  با

مولودی «تو بی ابتدایی و بی انتها» با صدای بنی فاطمه

 

تو بی ابتدایی و بی انتها

شبیه پیمبر شبیه خدا

.

تو بالاترین نقطه‌ باوری

معماترین نقطه‌ زیر  با

.

مقرب‌ ترین جلوه‌ لم یلد

و لم یولد آیه‌ های خدا

.

تو آن سمت دروازه‌ باوری

همان جا که می‌ خوانمش ناکجا

.

مرا آن طرف‌ ها اگر راه نیست

شما لااقل این طرف‌ ها بیا

.

تو آن خواهش سبز سجاده ای

همان التماس شب انبیا

.

تویی مقصد اول و آخرم

مناجات شب‌ های غارِ حرا

.

بیا با پر و بال کروبیان

بزن وصله این گیوه‌ پاره را

.

بزن بیل خود را بر این سرزمین

بزن تا که باشم درخت شما

.

من از آبِ چاهِ شما خورده ام

که حالا شدم تشنه‌ کربلا

.

خدای کرم! سایه‌ ناشناس!

در این کوچه‌ های بدون صدا

.

چنان مخلصانه کرم می‌ کنی

که حتی نمی‌ ماندت رَدِّ پا

.

تو یعنی همان شاهِ شهر منی

که داری قدم می‌ زنی با گدا ؟!

.

در این سینه‌ شب کجا می‌ روی؟

از این جاده ها، دور از چشم ما

.

به سمت مناجات سجاده ات

اگر می‌ روی التماس دعا

.
تو باران ترینی و ما خشکسال

رسیده ترینی و ما کالِ کال

.

تو مانند آبی ولی آب تر

تو مثل طلایی ولی ناب تر

.

اگر تو صعودی، فرودیم ما

اگر تو نبودی، نبودیم ما

.

تو نورِ خودی، آفتابِ خودی

مسلمان دین کتاب خودی

.

تو اسرار لب‌ های پیغمبری

قسم‌ های شب‌ های پیغمبری

.

تو سیبی تو میل شب جمعه ای

دعای کمیل شب جمعه ای

.

مسیحای مَسحِ یتیمان تویی

محاسن سپید کریمان تویی

.

تو سیمرغی و کوه قاف خودی

تو ذی الحجه‌ در طواف خودی

.

تو با مردمی، مردمی نیستی

تو نان جویی، گندمی نیستی

.

تو نوری و هر صبح خورشیدمی

تو اخلاص آیات توحیدمی

.

تو دیگر برای من عادت شدی

هزار و دو رکعت عبادت شدی

.

تو شصت و سه دفعه بهارم شدی

نهالت شدم باغدارم شدی

.
همیشه درِ خانه ات باز بود

تنورت همیشه نمک ساز بود

.

تو بودی که شب‌ ها سحر داشتند

یتیمان کوفه پدر داشتند

.

پُر از نوری و آفتابی علی

سلام بدون جوابی علی

.

نگاهت شبی خواب راحت نکرد

و یک شب لبت استراحت نکرد

.

تو رفتی و حالا در این روزها

ورق می‌ زنم خاطرات تو را

.

همان روزهایی که تنها شدی

شکسته‌ ترین مرد دنیا شدی

.

همان روزهایی که یک مرد پست

غرور تو را با طنابی شکست

.

همان جا تو را خون جگر کرده اند

بتول تو را بی پسر کرده اند

.

همان جا دلِ مهربانت شکست

همان روز چند استخوانت شکست

.
تو بالایی و در کفِ پست ها

زدند آفتاب تو را دست ها …

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x