مجله اینترنتی تحلیلک

جمعه/ 31 فروردین / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 468 حافظ / که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

شرح غزل ۴۶۸ حافظ / که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

در این مطلب به غزل 468 حافظ با مطلع که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۴۶۸ حافظ (که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی) به همراه شرح

شرح غزل ۴۶۸ حافظ / که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

شده‌ ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده‌ ایم دامی

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه‌ ای پیامی نه به خامه‌ ای سلامی

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی

ز رهم میفکن ای شیخ به دانه‌ های تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشنده‌ ای را نکند کس انتقامی

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 468 حافظ / که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
شرح غزل ۴۶۸ حافظ / که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

شرح غزل ۴۶۸ حافظ (شرح غزل که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی)

که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

چه کسی از من گدای عاشق به سوی پادشاهان این پیام را می برد؟ که در کوی می فروشان دو هزار پادشاه باعظمتی چون جمشید به قدر یک جام شراب ارزش ندارد.

شده‌ ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

مست و خراب و رسوا شده ام ولی هنوز امیدوارم که به یاری دعا و تلاش دوستان عزیز و گرامی بتوانم به خوشنامی و سعادت برسم.

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده‌ ایم دامی

تو که اکسیر و کیمیا می فروشی، نگاه عنایتی به سوی قلب ما بینداز و ما را مورد لطف خود قرار بده زیرا که سرمایه ای نداریم و دام طمع گسترده ایم.

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه‌ ای پیامی نه به خامه‌ ای سلامی

شگفتا از وفاداری معشوق چون جان عزیز که نه با نامه ای به سویم پیامی و نه با قلمی برایم سلامی فرستاد.

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته
به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی

اگر این شراب، خام و ناپخته و آن همنشین بد حریف، پخته و باتجربه است، این شراب خام هزار بار بهتر و عزیزتر از آن دوست ریاکار پخته و کارآزموده است.

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

ز رهم میفکن ای شیخ به دانه‌ های تسبیح
که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی

ای شیخ ریاکار مرا با دانه های تسبیح و عبادت ظاهری خود گمراه نکن که اگر انسان زیرک و هوشیار باشد، هرگز در دامی گرفتار نخواهد شد.

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی

قصد خدمت کردن به تو دارم، من را با لطف و عنایت خود بخر و از دست نده زیرا که بنده خوش یمن و مبارکی چون من کمتر به دست می آید.

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت
که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

به کجا شکایت ببرم؟ با چه کسی این ماجرا را در میان بگذارم که لب شیرین تو مایه حیات ما بود ولی افسوس که دوامی نداشت.

بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ
که چنان کشنده‌ ای را نکند کس انتقامی

ای معشوق تیر مژگان خود را پرتاب کن و خون حافظ عاشق را بریز زیرا هیچ کس از چنین قاتلی انتقام نخواهد گرفت.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۴۶۸ حافظ / که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

شک نداشته باش که خدا صدای دلت را شنیده است. هرچند که فکر می‌کنی بدنام شده‌ای ولی باز هم امیدوار باش، افراد ریاکار ملاک سنجش اعمال نیستند، اگر به قلب خودت رجوع کنی حقایق بر تو آشکار می‌گردد. همت کن تا باز هم با نام نیک از تو یاد کنند و نام نیک از خودت به یادگار بگذاری. علاوه بر اینکه پول نداری دیگران هم از تو دوری می‌کنند و دوستانت سراغت را نمی‌گیرند، زیرک باش و با هر سخن از راه به در مرو، به خدا توکل داشته باش، بندگی حق تعالی باعث مبارکی بختت می‌شود. به فکر انتقام مباش. شکوه و شکایت نیز مکن. همه ظالمان را به خداوند مقتدر بسپار تا انتقامت را از آنها بگیرد.

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

شعر اتفاقی شما

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x