مجله اینترنتی تحلیلک

جمعه/ 7 اردیبهشت / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 475 حافظ / گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

شرح غزل ۴۷۵ حافظ / گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

در این مطلب به غزل 475 حافظ با مطلع گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۴۷۵ حافظ (گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی) به همراه شرح

شرح غزل ۴۷۵ حافظ / گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

شیرین تر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی

صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی

گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی

چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیده‌ است بدین سخت کمانی

چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 475 حافظ / گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
شرح غزل ۴۷۵ حافظ / گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

شرح غزل ۴۷۵ حافظ (شرح غزل گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی)

گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی

مردم گفتند که تو در زیبایی و حسن، یوسف ثانی هستی ولی وقتی با دقت نگاه کردم، دریافتم که به راستی تو از او بهتر و زیباتر هستی.

شیرین تر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی

ای پادشاه زیبارویان با خنده شکرین و زیبایی که بر لب داری، شیرین تر و جذاب تر از آن هستی که تو را شیرین روزگار بنامم.

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی

نمی توان دهان کوچک تو را به غنچه مانند کرد زیرا هرگز دهان غنچه به تنگی و کوچکی دهان تو نیست.

صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی

صد بار به من گفتی که تو را کامیاب می کنم و به مرادت می رسانم پس چرا مانند سوسن آزاده سراپا زبانی و به گفته ات عمل نمی کنی؟

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی

می گویی کامت را می دهم و به آرزویت می رسانم و در عوض جان تو را می گیرم. می ترسم که مرا به آرزو نرسانی ولی جانم را بگیری.

چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیده‌ است بدین سخت کمانی

چشم تو تیر نگاه را از سپر جان می گذراند. چه کسی چشم بیماری به این دلیری دیده است؟

خدنگ: تیر

بیمار: استعاره از چشم خمار

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی

آن کسی را که به او عنایت و توجه نکنی و از مقابل نظر دور سازی مانند اشک از چشم های مردم می اندازی و بی مقدار می کنی.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۴۷۵ حافظ / گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی

شانس در خانه تو را زده است. به زودی به کام و آرزوی خود می‌رسی. با کمی تلاش می‌توانی آرزوهایت را تحقق ببخشی. در روزگار خوشی و سرور، خودبین و خودپسند نباش و به دیگران نیز بیندیش. خداوند را شاکر و سپاسگزار باش و قدر نعمت‌های او را بدان. گاهی شتاب‌زده و عجولانه رفتار می‌کنی؛ صبر و شکیبایی را در وجودت پرورش بده. نگران آینده نباش که نیت تو عملی خواهد شد.

3 2 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

شعر اتفاقی شما

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x