داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و نهم)
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و نهم)… شازده عزیز امروز صبح در عمارت را زدند. آقابزرگ طبق معمول در اتاقش مطالعه میکرد. مادر داشت یکى از لحاف ها را آستر می کرد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و نهم)… شازده عزیز امروز صبح در عمارت را زدند. آقابزرگ طبق معمول در اتاقش مطالعه میکرد. مادر داشت یکى از لحاف ها را آستر می کرد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و هشتم)… شازده عزیز دیروز با مادر صحبت کردم. امروز من و مادر به دیدن زیور رفتیم.
نقد و بررسی فیلم ضیافت کیمیایی … کیمیایی پس از ساخت چند فیلم ضعیف این بار ما را به ضیافت دعوت کرد تا شاید بتواند با این سور دل مخاطبان را به دست بیاورد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و هفتم)… شازده عزیز برای فرخ چند سطر کوتاه نوشتم.. صبح ژانت هم به مدرسه نرفته بود. از در پشتى آمد و نامه را به او دادم.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و ششم)… شازده عزیز از دیروز تا به حال صد بار نامه فرخ را خوانده ام.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت چهل و پنجم)… شازده عزیز دو روز است به مدرسه نرفته ام، دلم در این عمارت گرفته است!