برکات در تاریکی دل شب (قسمت آخر)
اما شب هنگام
داستان کوتاه پریچهر (قسمت نوزدهم)… شازده عزیز امروز به دیدن زیور رفتم. ساعت ۳ راننده مرا به خانه او برد. بعد از چند هفته که دلتنگش بودم او را در آغوش گرفتم.
شیوانا نگران تر از خودش نباش … شیوانا نیز هنگام خداحافظی، به مرد تاکید کرد که؛ همیشه به خاطر داشته باش که هرگز برای کسی بیشتر از خودش نگران نباشی.