پنج‌شنبه/ 20 نوامبر / 2025

2019

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و پنجم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و پنجم)… شازده عزیز صبح وقتى به مدرسه رفتم ژانت از دور صدایم زد و نامه اى به دستم داد و با خنده گفت: دیدى چه زود جواب نامه ات آمد؟

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و چهارم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و چهارم)… شازده عزیز امروز صبح که به مدرسه رفتم در راه فرخ را دیدم و تا خیابان خلوت بود از جلویش رد شدم و بعد نامه را جلوی پایش انداختم.

پیمایش به بالا