
به چه کنم چه کنم افتاده
به چه کنم چه کنم افتاده یعنی سرگردان شدن و راه به جایی نبردن، مردد ماندن و از تصمیم گرفتن عاجز بودن.

به چه کنم چه کنم افتاده یعنی سرگردان شدن و راه به جایی نبردن، مردد ماندن و از تصمیم گرفتن عاجز بودن.

کسی را توی جیب خود گذاشتن یعنی برتری یافتن بر کسی، بسیار قوی تر یا زرنگ تر بودن از کسی.

جای سوزن انداختن نبود یعنی بسیار شلوغ بودن، انبوه شدن اشخاص یا اشیاء به حدی که دیگر کوچک ترین فاصله میان آنها نباشد.

جان دوباره پیدا کردن به معنی دوباره امیدوار شدن و نیروی تازه یافتن است. در مطلب بعد نیز به ذکر موارد دیگر می پردازیم.

تیر کسی به سنگ خوردن یعنی ناکام شدن، در نقشه خود شکست خوردن. در مطلب بعد نیز به ذکر موارد دیگر می پردازیم.


جلوتر از خود دویدن یعنی ادعا یا تظاهری بیشتر از لیاقت واقعی خود داشتن، خود را لایق تر از آنچه هست جلوه دادن.

جلوی توپچی ترقه در کردن یعنی خودنمایی بیجا کردن. در مطلب بعد نیز به ذکر موارد دیگر می پردازیم.

ته ترازوی کسی به زمین نرسیدن یعنی دکان کسی هرگز از مشتری خالی نبودن، کسب و کار کسی رونق و رواج داشتن.

جهنم را جلوی چشم کسی آوردن یعنی کسی را به شدت زجر دادن. در مطلب بعد نیز به ذکر کنایه ها و ضرب المثل های دیگر می پردازیم.