جمعه/ 2 آذر / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 443 حافظ / چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

شرح غزل ۴۴۳ حافظ / چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

در این مطلب به غزل 443 حافظ با مطلع چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۴۴۳ حافظ (چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری) به همراه شرح

شرح غزل ۴۴۳ حافظ / چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری

ز کفر زلف تو هر حلقه‌ ای و آشوبی
ز سحر چشم تو هر گوشه‌ ای و بیماری

مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب
که در پی است ز هر سویت آه بیداری

نثار خاک رهت نقد جان من هر چند
که نیست نقد روان را بر تو مقداری

دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری

سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار
دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری

چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی
به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 443 حافظ / چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
شرح غزل ۴۴۳ حافظ / چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

شرح غزل ۴۴۳ حافظ (شرح غزل چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری)

چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری

اگر لحظه ای مانند سرو در گلزار با ناز و تکبر راه بروی، هر گلی از رشک و حسد چهره زیبا و دلفریب تو رنج می کشد و خاری را بر تن خود احساس می کند.

خرامیدن: با ناز و تکبر راه رفتن

خار خوردن: رنج کشیدن

ز کفر زلف تو هر حلقه‌ ای و آشوبی
ز سحر چشم تو هر گوشه‌ ای و بیماری

از گیسوی سیاه و تابدار تو در هر مجلسی غوغایی است و از جادوی چشم افسونگر تو در هر گوشه ای عاشق بیماری افتاده است.

حلقه: مجلس و انجمن

سحر: جادو

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب
که در پی است ز هر سویت آه بیداری

ای چشم مست و خمار یار مانند بخت و اقبال من به خواب نرو و بیدار باش زیرا که از هر طرف آه و ناله عاشق شب زنده داری به دنبال توست.

نثار خاک رهت نقد جان من هر چند
که نیست نقد روان را بر تو مقداری

ای یار، نقد جان و روان من فدای خاک راهت باد، اگرچه جان شیرینم در نزد تو بی ارزش است.

نقد: سیم و زر، سرمایه

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری

ای دل از گیسوی سیاه و زیبای معشوقان لاف نزن و ادعای عاشقی نکن زیرا وقتی اندیشه ات تیره و تار شود، دیگر زلف سیاه دلبران نمی تواند گره از کار فروبسته ات بگشاید.

سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار
دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری

سرم را در راه عشق از دست دادم ولی لحظه ای این کار عشق سر و سامانی نیافت. دلم گرفت و آزرده شد ولی تو هرگز غمخوار عاشق گرفتاری نبودی.

سر رفتن: کنایه از تباه شدن و مردن

کار به سر رفتن: کنایه از انجام یافتن و سامان گرفتن کار

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی
به خنده گفت که ای حافظ این چه پرگاری

به یار گفتم مانند نقطه به مرکز دایره عشق بیا و او به خنده پاسخ داد که ای حافظ این دیگر چه مکر و فریب و چاره ای است؟

پرگار: در اینجا به معنی تدبیر و چاره

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۴۴۳ حافظ / چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری

به سمت هرکسی می‌روی، او از تو دور می‌شود و در عشق ناکام مانده‌ای. به همین خاطر دلت پرهیاهو شده است. بسیار ناراحتی، فکر می‌کنی شکست خورده هستی بنابراین کفر می‌گویی. دلت را صاف کن، باز هم امتحان کن و شعارت این باشد که تا پیروز نشوم از پای نمی‌نشینم.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x