شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.

معرفی کتاب «ناتور دشت» اثر جی. دی. سلینجر

ناتور دشت اثر بسیار مشهور و برجسته جروم دیوید سلینجر است و در سال ۱۹۵۱ منتشر شد در حال حاضر بیش از ۶۵ میلیون نسخه از این کتاب به‌ فروش رفته است. این کتاب که رمانی بسیار شاخص در آمریکا محسوب می‌شود، به بیش از ۳۵ زبان دنیا ترجمه‌ شده است. مجله گاردین نیز این رمان را جزء صد رمان برتر انگلیسی ‌زبان (رتبه 72) معرفی کرده است.

معرفی کتاب «ناتور دشت»

درباره نویسنده

جروم دیوید سلینجر که با نام جی.دی سلینجر شهرت دارد در سال ۱۹۱۹ به دنیا آمد.

او پسر یک پدر یهودی و یک مادر مسیحی بود و مانند هولدن کالفیلد، قهرمان کتاب ناتور دشت، در شهر نیویورک متولد شد.

سلینجر بعد از گذراندن دوره‌های کوتاه در دانشگاه‌های «نیویورک» و «کلمبیا»، تمام وقت خود را به طور کامل به نوشتن اختصاص داد. انتشار داستان‌هایش در مجله‌ی «نیویورکر» باعث شهرت این نویسنده‌ی آمریکایی شد.

سلینجر فردی خجالتی منزوی و رک بود و کم‌تر در جمع حاضر می‌شد و علاقه‌ای به مصاحبه با رسانه‌ها نداشت.

زندگی سلینجر هم‌چنان مورد توجه‌ی بسیاری از علاقه‌مندان به ادبیات است. او در دوران جنگ جهانی دوم در ارتش بود و در آن زمان حتی ملاقاتی با «ارنست همینگوی» نویسنده‌ی بزرگ آمریکایی در پاریس داشت.

بسیاری از بهترین داستان‌های سلینجر برگرفته از تجربیات شخصی او در دوران جنگ است.

او کتاب ناطور دشت را هم در زمان حضورش در جبهه‌های جنگ نوشت. سلینجر قبل از نویسنده شدن، به بازیگری علاقه‌ داشت و مثل هولدن در کودکی به مدرسه و درس و حتی به سینما علاقه‌‌ای نداشت.

درباره کتاب

«ناتور دشت» اثر بسیار مشهور و برجسته جروم دیوید سلینجر است و در سال ۱۹۵۱ منتشر شد.

در حال حاضر بیش از ۶۵ میلیون نسخه از این کتاب به‌ فروش رفته است. این کتاب که رمانی بسیار شاخص در آمریکا محسوب می‌شود، به بیش از ۳۵ زبان دنیا ترجمه‌ شده است.

مجله گاردین نیز این رمان را جزء صد رمان برتر انگلیسی ‌زبان (رتبه ۷۲) معرفی کرده است.

کتاب «ناتور دشت» در ایران نیز با استقبال زیادی رو به‌ رو شد. به‌ طوری‌ که در سال ۱۳۹۳ با شمارگان ده هزار نسخه وارد کتاب‌ فروشی‌ها شد.

در سایت معروف گودریدز بیش از ۷۵۰ هزار نفر به کتاب «ناتور دشت» نمره ۵ از ۵ را داده‌اند و در کل با رای بیش از ۲٫۲ میلیون نفر این رمان نمره ۳٫۸ از ۵ را کسب کرده است.

رمان «ناتوردشت» از زبان هولدن کالفید، نوجوان ۱۷ ساله‌ای است که از مدرسه اخراج شده و حالا در یک مرکز توان‌بخشی داستان زندگی‌اش را برای روانکاو خود تعریف می‌کند، روایت می‌شود. هولدن در آستانه کریسمس به علت ضعف تحصیلی از دبیرستان اخراج شده و باید به خانه‌شان در نیویورک برگردد.

تمام ماجراهای داستان طی سه روزی که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج می‌شود، اتفاق می‌افتد.

او می‌خواهد تا چهارشنبه که نامه مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش می‌رسد و آب‌ها کمی از آسیاب می‌افتد، به خانه بازنگردد.

او در داستان راوی این سه روز از زندگی‌اش تا برگشتن به خانه است. سه روزی که هولدن احساس شکست و بیچارگی‌ خود را روایت می‌کند و انگیزه‌ای برای بازگشت به خانه ندارد. از طرفی علاقه‌ای هم ندارد تا خانواده‌اش چیزی در این مورد بدانند.

هولدن از همان ابتدا با لحنی صریح و خودمانی و البته بی‌حوصله شروع به شرح مختصری از خانواده‌اش می‌کند. کمی بعد او ماجرای اخراج شدنش از مدرسه و ماجرای ترک خوابگاه را تعریف می‌کند. این چهارمین بار است که او از مدرسه اخراج می‌شود و دیگر فرصت جبران ندارد.

 

بخشی از کتاب «ناتور دشت»

من بدترین دروغگویی هستم که توی عمرت دیدی. این خیلی بده. حتی، اگه در مسیر برای خرید یه مجله باشم و کسی ازم بپرسه کجا میری، قادرم بگم دارم میرم به اُپرا. خیلی وحشتناکه. به اسپنسر پیر گفتم باید برم به ورزشگاه و وسایل و چیزام رو بردارم، اون یه دروغ گنده بود. من وسایل لعنتی‌م رو تو ورزشگاه نگه نمی‌دارم.

وقتی در پِنسی بودم، توی خوابگاه جدید آسِنبرگ زندگی می‌کردم. مختص محصلین سال پایینی و سال بالایی بود. من سال پایینی بودم. هم اتاقیم سال بالایی بود. اسم خوابگاه به نام این مردک آسِنبرگ که به پِنسی می‌رفت گذاشته شده بود. اون بعد از این که از پِنسی بیرون اومد، از مهارتش تو تجارت کلی پول درآورد. کاری که کرد، این بود که شروع به ساختن این اتاقک‌های زیرزمینی کرد که می‌تونی همه‌ی افراد خانواده‌ت رو هر کدوم با پنج دلار توش دفن کنی. تو باید آسِنبرگ پیر رو می‌دیدی. اون احتمالاً مُرده‌ها رو تو گونی می‌کرد و هولشون می‌داد تو رودخونه. به هر حال، اون به پِنسی مُشتی پول داد و اونا هم ناحیه‌ی ما رو به نام اون گذاشتن. اولین بازی فوتبال فصل، اون با یه کادیلاک بزرگ لعنتی به مدرسه اومد و همگی ما مجبور شدیم تو قسمت تماشاچیا بایستیم و براش هورا بکشیم… این یه نوع شادی کردنه. بعدش، صبح روز بعد، توی نمازخونه، سخنرانی کرد که ده ساعت طول ‌کشید. اون سخنرانیش رو با حدود پنجاه تا جوک مسخره شروع می‌کرد، فقط برای این که به ما نشون بده که چه آدمِ معمولی‌ا‌یه. چه حرفا! بعد شروع می‌کرد تا به ما بگه چطوری وقتی یه جورایی توی دردسر یا مشکلی می‌افتاده، هیچ‌وقت خجالت نکشیده. این که زانو می‌زده و به خدا دعا می‌کرده. اون به ما می‌گفت هرجا که باشیم همیشه باید به خدا دعا کنیم… با اون حرف بزنیم و از این جور حرفا… . اون می‌گفت ما باید فکر کنیم عیسی مسیح دوست ماس. اون می‌گفت همیشه با عیسی صحبت می‌کنه. حتی وقتی که تو ماشینش در حال رانندگیه. این حرفش من رو ‌کشت.

 

امیدواریم از خواندن کتاب «ناتور دشت» جی. دی. سلینجر لذت ببرید و برای خواندن معرفی کتاب های دیگر به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.

مجله اینترنتی تحلیلک

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x