معرفی کتاب پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی
درباره نویسنده
ارنست همینگوی در سال ۱۸۹۹ در اوک پارک بیرون شیگاگو دیده به جهان گشود. پدرش پزشک و مادرش خانه دار و سخت پایبند مذهب بود. ارنست میان شش فرزند دومین پسر خانواده بود.
ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) از نویسندگان برجسته معاصر ایالات متحده آمریکا و برنده جایزه نوبل ادبیات است. وی از پایهگذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایعنگاری ادبی» شناخته میشود. از مطرحترین کتابهای همینگوی میتوان به کتاب پیرمرد و دریا اشاره کرد.
او در سال ۱۹۲۶ اولین رمان خود بر پایه تجربههای به دست آمدهاش از اسپانیا با نام “خورشید هم طلوع میکند” را به چاپ رساند.
وی در نهایت در سال ۱۹۶۱ در خانهاش با دو گلوله تفنگ شکاری به زندگی خود پایان می دهد.
برخی از آثار ارنست همینگوی:
- پیرمرد و دریا
- تپههای سبز آفریقا
- حقیقت در اولین تابش
- داشتن و نداشتن
- مردان بدون زنان (مجموعهداستان)
- وداع با اسلحه
درباره کتاب پیرمرد و دریا
کتاب پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی یکی از شاهکارهای ادبی قرن بیستم است و به گفته اهل فن ارنست با این رمان توانست جایزه نوبل را دریافت کند. سبک این رمان کلاسیک است و از دید سوم شخص بیان می شود.
رمان پیرمرد و دریا آخرین اثر همینگوی به حساب می آید و نثری روان و ساده دارد. این رمان یکی از ماندگار ترین آثار ارنست همینگوی است.
نویسنده در این رمان حکایت زندگی پیرمرد سالخورده ای به نام سانتیاگو را بیان می کند که به واسطه صید نکردن ماهی بدشانس شناخته شده است.
پسری به نام مانولین سال ها شاگرد او بود ولی چون سانتیاگو به بدشانسی در صید ماهی معروف شده بود، مانولین به اجبار والدینش او را ترک کرده و نزد سایر ماهیگیران مشغول به کار شد.
پیرمرد روزی تصمیم می گیرد که برای صید ماهی به دریا برود. وی نبردی نفس گیر و سخت با یک نیزه ماهی غول پیکر را تجربه می کند.
رمان پیرمرد و دریا، تلاش پیرمرد و شکستناپذیری او را تا لحظه آخر به خوبی نشان میدهد و این قدرت شگفتانگیز پیرمرد از آن جا میآید که او اعتقاد دارد «آدم را برای شکست نساختهاند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمیخوره.»
در این رمان، همینگوی با سبکی معاصر که بسیار برجسته و قابل توجه است، موضوعاتی کلاسیک از قبیل جرأت و شجاعت در مواجهه با شکست و رسیدن دوباره به هدف را طرح ریزی کرده و به شکلی جدید به مخاطب عرضه می کند.
این رمان بسیار موفق که در سال ۱۹۵۲ نوشته شده است، قدرت و جایگاه همینگوی را در دنیای ادبیات به تثبیت رساند و نقشی اساسی در کسب جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴، برای نویسنده اش ایفا کرد.
یکی از بهترین ترجمه های این کتاب متعلق به آقای نجف دریابندری است.
کتاب پیرمرد و دریا
برشی از کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
پس از روشن شدن هوا با خود گفت: «من روی این طعمهی چهل پایی کار میکنم. اونو میبرم و به طنابهای ذخیرهام اضافهاش میکنم. دویست متر طناب و دام و قلاب و طعمه رو از دست خواهم داد. اونو میشه جایگزین کرد اما اگه من چند تا ماهی بگیرم و ماهی بزرگ خودشو خلاص کنه کی میتونه جایگزینش کنه؟ نمیدونم این ماهی که همین الان قلابو گرفت چیه! میتونه یه نیزه ماهی، لاک پشت بزرگ یا کوسه باشه. تا حالا حسش نکردم. باید هر چه زودتر از شرش خلاص بشم.»
او بلند گفت: «کاش پسرک همراهم بود.»
با خود گفت: «حالا که پسرک همراهت نیست، تو کاملا تنها هستی و چه هوا تاریک باشه و چه روشن، بهتره رو آخرین طنابت کار کنی. طنابو ببر و دو حلقهی ذخیره رو اضافه کن.»
پس همین کار را کرد. در تاریکی کار سختی بود. ماهی تکانی ناگهانی خورد، به پایین رفت و پیرمرد را پایین کشید که باعث شد زیر چشمش زخم شود. خون مقداری روی گونهاش پایین آمد اما قبل از اینکه به چانهاش برسد، بند آمد و خشک شد. او سر کارش برگشت و به چوبها تکیه داد. گونی را در زیر طناب مرتب کرد و دوباره طناب را از قسمت جدیدی از شانهاش رد کرده با انگشتانش نگه داشت. او به دقت کشش ماهی و همچنین پیشروی قایق را حس میکرد.
با هم از جاده بالا رفتند و به کلبه پیرمرد رسیدند و از در باز آن به درون رفتند. پیرمرد دگل را با بادبان پیچیده بر آن به دیوار تکیه داد و پسر جعبه و چیزهای دیگر را کنارش گذاشت. دگل تقریباً به درازای کلبه بود. کلبه را از برگهای محکم نخل شاهانی، که به آن «گوانو» میگویند، ساخته بودند و در آن یک تختخواب بود و یک میز و یک صندلی و روی کف خاکیاش چالهای برای پخت و پز با ذغال. روی دیوارهای قهوهای رنگ برگهای سفت و بر هم خوابیده «گوانو» یک قاب عکس رنگی از حضرت مسیح و یکی از حضرت مریم.
هنوز دو ساعت دیگر مانده است تا آفتاب غروب کند، شاید تا آن ساعت ماهی بالا آمد. اگر نیامد با ماه بالا میآید. اگر باز هم نیامد، شاید با آفتاب بالا بیاید. هیچ جایی از تنم خواب نرفته، زورم سر جاست. اوست که قلاب به دهن دارد. اما با این کشش از آن ماهی هاست. لابد دهنش را سفت روی سیم قلاب بسته است. کاش میدیدمش. کاش یک بار هم شده میدیدمش تا بدانم با کی طرفم.
شما هم اگر کتاب پیرمرد و دریا را مطالعه کرده اید نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
امیدواریم از خواندن کتاب پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی لذت ببرید و برای مطالعه معرفی کتاب های دیگر به بخش معرفی کتاب مراجعه کنید.
مجله اینترنتی تحلیلک