مولودی «چه شود ز راه وفا اگر نظری به جانب ما کنی؟» با صدای میثم مطیعی
چه شود ز راه وفا اگر نظری به جانب ما کنی؟
که به کیمیای نظر مگر، مس قلب تیره طلا کنی
یمن از عقیق تو آیتی، چمن از رخ تو رقابتی
شکر از لب تو حکایتی، اگرش چو غنچه تو واکنی
به شکنج طرّهی عنبرین، که به مِهرِ چهر تو شد قرین
شب و روز تیرهی این حزین، تو بدل به نور و ضیا کنی
بنما ز غنچه تبسّمی، بنما ز غنچه تکلّمی
به تبسّمی و تکلّمی، همه دردها تو دوا کنی
تو مراد من، تو نجات من، به حیات من، به ممات من
چه زیان کنی؟ چه ضرر بری؟ چو برآوری، چو عطا کنی
تو شهِ سریر ولایتی، تو مَهِ منیر هدایتی
چه شود گهی به عنایتی، نظری به سوی گدا کنی؟
ز غمم چرا نکنی رها، و اگر کنی “فَمَتی، مَتی”
که ز بطن حوت، بسی رها، تو چو یونس بن متی کنی
تو شهی شهان همه چاکرت، تو مَهی مهان همه بر درت
که شوند قنبرِ قنبرت، تو قبول اگر ز وفا کنی
تو به شهر علم نبی دری، تو ز انبیا همه بهتری
تو غضنفری و تو صفدری، چو میان معرکه جا کنی
تو چه صادری؟ تو چه مصدری؟ تو چه جلوهیی؟ تو چه مظهری؟
که هم اوّلی و هم آخری، همه جا تو کار خدا کنی؟!
تو تمیز مؤمن و کافری، تو قسیمِ جنّت و آذری
که سعید را تو جزا دهی، که عبید را تو جزا کنی
به خدا «وفاییِ» با خطا، همه خوف او بوَد از بدا
که مباد دست رجای او، ز عطای خود تو رها کنی
مجله اینترنتی تحلیلک