شنبه/ 26 آبان / 1403
Search
Close this search box.
شرح غزل 325 حافظ / گر دست دهد خاک کف پای نگارم

شرح غزل ۳۲۵ حافظ / گر دست دهد خاک کف پای نگارم

در این مطلب به غزل 325 حافظ با مطلع گر دست دهد خاک کف پای نگارم پرداختیم و ضمن ارائه نسخه صحیح این شعر به شرح و تفسیر آن پرداخته ایم.

غزل ۳۲۵ حافظ (گر دست دهد خاک کف پای نگارم) به همراه شرح

شرح غزل ۳۲۵ حافظ / گر دست دهد خاک کف پای نگارم

گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم

بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم

پروانه او گر رسدم در طلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم

زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم

ای باد از آن باده نسیمی به من آور
کان بوی شفابخش بود دفع خمارم

گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
من نقد روان در دمش از دیده شمارم

دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم

حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

بیشتر بخوانید: زندگینامه حافظ شیرازی شاعر و حکیم قرن هشتم

شرح غزل 325 حافظ / گر دست دهد خاک کف پای نگارم
شرح غزل ۳۲۵ حافظ / گر دست دهد خاک کف پای نگارم

شرح غزل ۳۲۵ حافظ (شرح غزل گر دست دهد خاک کف پای نگارم)

گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم

اگر خاک کف پای معشوق را به دست بیاورم، بر صفحه دیده ام از آن، خط غباری نقش می کنم و چون سرمه بر چشمانم می کشم.

دست دادن: حاصل شدن

لوح: صفحه

بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند به کنارم

ای معشوق در آرزو و اشتیاق آغوش تو در دریای عشق غرق شدم و امیدوارم که اشکم چون موجی مرا به ساحل نجات برساند.

سرشک: اشک

بیشتر بخوانید: حافظ شیرازی شاعری بی همتا

پروانه او گر رسدم در طلب جان
چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم

اگر فرمان معشوق برای گرفتن جان من به دستم برسد، همان لحظه مانند شمع به یک دم جان خود را نثار خواهم کرد.

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش
زان شب که من از غم به دعا دست برآرم

ای معشوق امروز از وفاداری نسبت به من روی مگردان و از آن شبی که از شدت غم عشقت دست به دعا بردارم، بترس و بیمناک باش.

زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم

گیسوی سیاه تو قرار گذاشتند و پیمان بستند که از عاشقان دلجویی کنند و با این کار صبر و آرام را از دل من بردند.

بیشتر بخوانید: حافظ انسان شناس بزرگ؛ نوشته ای از دکتر دینانی

ای باد از آن باده نسیمی به من آور
کان بوی شفابخش بود دفع خمارم

ای باد صبا از آن شراب بوی خوشی برایم بیاور که آن بوی عطرآگین شفابخش است و خماری مرا بهبود می بخشد.

گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
من نقد روان در دمش از دیده شمارم

اگر یار برای دل تقلبی و ناسره من عیاری قرار ندهد و ارزشی قایل نشود، من سکه جانم (اشک جاری ام) را بی درنگ از چشمانم فرو می ریزم و نثارش می کنم.

دامن مفشان از من خاکی که پس از من
زین در نتواند که برد باد غبارم

از من درویش خاک نشین روی مگردان و رهایم نکن که حتی پس از مرگ هم باد نمی تواند گرد و غبار وجودم را از درگاه تو دور سازد.

دامن فشاندن: کنایه از ترک کردن

بیشتر بخوانید: بررسی رزق و روزی در اشعار حافظ شیرازی

حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

ای حافظ وقتی لب سرخ یار برایم مثل جان عزیز و گران بها است، پس آن زمان که جان را به لب می آورم یعنی لب بر لب او می گذارم، مانند عمر برایم بسیار با ارزش است.

 

در این شرح غزل حافظ از کتاب های حافظ نامه و شاخ نبات حافظ نیز استفاده شده است.

حافظ نامه؛ که به مفاهیم کلیدی ابیات دشوار حافظ توسط بهاء الدین خرمشاهی پرداخته شده است.

شاخ نبات حافظ؛ شرح غزل حافظ است که توسط دکتر محمدرضا برزگر خالقی نوشته شده است.

 

مجله اینترنتی تحلیلک

تعبیر فال شرح غزل ۳۲۵ حافظ / گر دست دهد خاک کف پای نگارم

در دوستی نمونه هستی و هر کاری که از دستت بربیاید برای دوستانت انجام می‌دهی ولی یک‌بار هم آن‌ها را امتحان کن ببین همین احساس را نسبت به تو دارند یا نه و فقط در دوران خوشی و شادی همراه تو هستند. شفای دلت را از خدا بخواه. هر انسانی در زندگی دو روزه دنیا بایستی کاری کند که بعد از مردنش خوبی‌های او همیشه ماندگار بمانند. بیشتر با خدا باش و عبادت کن. به زودی به خواسته دلت می‌رسی که همچون عمر دوباره است.

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کاظم
5 ماه قبل

ایکاش ویرانگر مامیدانست
ان خنده اودیربست که سیلاب غم است

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x