کتاب و کتابخوانی (اهمیت کتابخوانی)
در یادداشت قبل به یادآوری یکی دو بعد از وجوه اهمیت کتابخوانی و چالش مهم فقدان آمار دقیق دربارهی سرانهی کتابخوانی پرداختیم.
جستار حاضر به بررسی کتاب به مثابه یک رسانه و به مسئلهی تربیت فرهنگی نسل جدید در مواجههی با معضل کتابخوانی اختصاص یافته است.
آیا کتاب، رسانه است؟
پاسخ به این پرسش متأثر از طیفی است که در تعریف «رسانه» با آن مواجهایم. به عبارت بهتر از آنجا که تعریفهای متنوعی برای رسانه وضع شده است، بسته به این که ما کدام تعریف از رسانه را معیار قرار دهیم پاسخ به پرسش «آیا کتاب، رسانه است؟» متفاوت خواهد بود.
اما اگر به تعریف سادهای از رسانه یعنی مجرایی برای انتقال پیام که در یک سوی آن فرستنده و در دیگر سوی آن گیرنده یا مخاطب قرار دارد، بسنده کنیم آنگاه کتاب را هم میتوان یک رسانه در نظر گرفت که فرستندهی پیام همان مؤلف یا نویسنده، گیرندهی پیام همان خوانندهی متن و خود پیام نیز متن کتاب است.
همان گونه که در یادداشت قبلی اشاره کردیم کتاب در مقایسه با سایر رسانهها دچار مخاطرات کمتری است اما در این بین به دو نکتهی اساسی توجه باید کرد:
۱- میزان مؤلفههای متنی و گهگاه اشارات فرامتنی رابطهی مستقیمی با میزان تفسیرپذیری محتوای یک کتاب دارند و هر قدر که این مؤلفهها افزایش پیدا کنند، تفاسیر گوناگون و گهگاه متناقض و حتی متضاد میدان وسیعتری برای جولان مییابند.
همین فضای مجازی (بطور خاص شبکههای اجتماعی) را در نظر بگیرید. مؤلفههای تصویری این شبکهها بسیارند و این در مقایسه با محتوای یک کتاب که اساسا فاقد مؤلفههای تصویری است، دو طیف از تفاسیر و تحلیلهای گوناگون را به دنبال میآورد.
البته از این نکته نیز نباید غافل بود که دسترسی ما به شبکههای اجتماعی به سبب ذات تکنولوژیک این گونه از رسانهها با دشواریهای گوناگونی روبهرو است و این مسئله در رابطهی با رسانهی کتاب منتفی است.
۲- واضح است که کتاب بعنوان یک رسانه دقیقا بخاطر فقدان مؤلفههای تصویری و زمانمند نبودن جذابیتهای سایر رسانهها را دارا نیست.
محتوای یک کتاب دقیقا برعکس شبکهی اجتماعیای نظیر اینستاگرام مبتنی بر کلمات خشک و ایستا است و به این ترتیب جذابیتهای بصری متنوعی را که امروز خواهان دارد، ندارد.
این البته به آن معنا نیست که معنا و عمق محتوایی کتاب با سایر رسانهها قابل قیاس است اما باید توجه داشت که به هرتیب و با هر تاریخ چیزی که امروز میتواند بیشترین مخاطب را جذب کند، رنگها و لعابها است نه ظرافتها و دقتهای معنایی.
تربیت فرهنگی نسل جدید
این مهم که اصلا ما به مفهوم «نسل» اعتقادی داریم یا نه البته مسئلهی پرمناقشهای است اما با هر عینکی که جامعه را بنگریم نمیتوان وجود گروههای انسانی همسال را کتمان کرد که پیش و پس از آنها گروههای همسال دیگری وجود دارند.
گروههای همسال وقتی رفتهرفته نقشهای اجتماعی بیشتر و متنوعتری را قبول میکنند مفهوم خاصتر نسل امروز را بوجود میآورند که هم از مؤلفههای اندیشهای و رفتاری نسل قبل تأثیر میپذیرند و هم مؤلفههای جدیدی را میسازند که با همین فرآیند به گروههای بعدی انتقال مییابد؛ دقیقا با همین ترتیب و تطور است که سنتهای گوناگون شکل میگیرند، تغییر میکنند و نهایتا جابجا میشوند و این جابجایی همان میزان که تاریخی است البته محتوایی و موضوعی هم هست.
مسئلهی این یادداشت نسل بعدی جامعهی ایران است: کودکان و نوجوانانی که در آیندهای نزدیک به بطن جامعه راه پیدا میکنند و با کنشهای فعالانه در نهادهای اجتماعی بزرگتر از خانواده در ذیل عنوان شهروند تعریف و البته تحلیل خواهند شد.
نکتهی قابل توجه اینجاست که اولین نقشی که فرد میپذیرد نقش فرزندی است و این گویای اهمیت نهاد خانواده _مهمترین نهاد اجتماعی_ در تأثیرگذاریهای میانمدت و بلندمدت بر سایر نهادهای اجتماعی است. و اما چالش کتابخوانی:
در گذشتهاى نه چندان دور قصه گفتن براى کودکان و بعدتر خریدن کتاب قصه براى کودکان اهمیت بیشترى داشت؛ به این ترتیب کودک در اثر تربیت فرهنگى خانواده رفتهرفته به این باور مىرسید که مسئلهی کتاب و کتابخوانى اهمیت فراوانى دارد و طبیعتا در بزرگسالى نیز نسبت به آن بىاهمیت نبود.
به همین خاطر هم هست که هنوز چیزى بهعنوان انتشار کتاب هرچند در شمار بسیار محدود وجود دارد.
در روزگار حاضر اما به نظر مىآید که در بسیارى از خانوادهها، والدین با شانه خالی کردن از این بار مهم و حیاتی و با تهیهی تبلتها و نظایر این، سنت درخشان کتاب خواندن و کتاب خریدن برای کودکان را بر طاقچهی فراموشی مینهند.
با این ترتیب تصور این که کمیت مطالعه در سال هاى بعد، از این هم کمتر نباشد قدرى خوشبینانه نیست؟!
مجله اینترنتی تحلیلک