ابراهیم گلستان
بیست و ششم مهرماه، زادروز ابراهیم گلستان است. گلستان را هرچند با عنوانهایی نظیر مستندساز و داستاننویس میشناسیم اما او را صرفا در این مرزهای کلیشهای به بند کشیدن، چیزی نیست جز گریختن از عرض ادب و احترامی به تمامیت فرهنگ ایرانزمین و البته پیش و بیش از آن فقدان توان تأمل و تفکری را گویاست که گلستان هماره از آن رنجیده و نقدش کرده است.
خوی گلستان _خصوصا آن گونه که در مصاحبههای اخیرش میبینیم_ اتفاقا شکستن و دریدن حصارها و محبسهای تنگ سادهاندیشی و سطحینگری است. اینها البته به آن معنی نیست که درخشش گلستان را خصوصا در دو فرم داستاننویسی و مستندسازی نادیده بگیریم.
گلستان؛ تصویر/ داستان:
هنوز هم مستندهایی نظیر «موج و مرجان و خارا» و «تپههای مارلیک» را میتوان باامتنان از بهترینهای مستندهای تاریخ ایران دانست. از سوی دیگر داستانهایی نظیر «به دزدی رفتهها»، «آذر، ماه آخر پاییز»، «مد و مه» و «ماهی و جفتش» را میتوان در زمرهی معدود شاهکارهای داستاننویسی ایران قرار داد.
حتی اگر پیشگام بودن گلستان در مستندسازی و تلاش به ثمر نشستهی او در جهت استحکام و روانی نثر مدرن فارسی را به یک سو نهیم، آنچه در آثار گلستان کتمانناشدنی است تسلط توامان و همزمان منحصربهفرد اوست بر دو مقولهی کلی «داستان» و «تصویر»؛ دقیقا همان چیزی که جای خالیش در قاطبهی داستانها و خصوصا فیلمهای امروز آشکار است.
گلستان در داستانهایش علاوه بر یک نثر بینظیر و تابنده، جزئینگریها و جزئیاندیشیهای قابل ملاحظهای در ساخت تصویر دارد که بیشتر به شکل توصیف بروز میکند و در مستندهایش هم گفتارهایی دارد که همین نثر پیراسته را داراست و خط سیر روایت منطقا و بیافتادن از ضرباهنگ حفظ و حراست میشود. آنچه که جایگاه ابراهیم گلستان را در تاریخ هنر و ادبیات ایران ممتاز میسازد (فارغ از اندیشهاش) حفظ اینگونه توازنها و تناسبهاست که از متن به تصویر میآید و بالعکس.
گلستان در سالیان اخیر:
بسیاری هستند که گلستان را به بیکارگی و رکود متهم میکنند. این اتهامها البته بیشتر به عقدهگشاییهای نوجوانانهای میماند که ناشی از همان ناتوانی در تعمق و تعمیق است که در سطور ابتدایی این یادداشت به آن اشاره کردیم.
البته این که گلستان سالهاست در غربت و هجرت داستانی منتشر نکرده و فیلمی نساخته واقعیت است اما در مواجههی با این واقعیت دستکم دو نکتهی قابل بحث وجود دارد:
۱_ از هیچ هنرمندی نباید انتظار داشت در تمام طول عمرش پرکار باشد. خصوصا از گلستان که در دورهی جوانی و میانسالی پرکار هم بوده و _چنانچه اشاره شد_ در فرمهای گوناگون دست به خلاقیت زده است.
ما بیش از آن که به اثر جدیدی از گلستان نیاز داشته باشیم به تحلیلهای دانشگاهی آثار پیشین او محتاجیم. واضح است که داستانها و مستندهای گلستان این ظرفیت را دارند که تحقیقاتی در قالب پایان نامه و رساله دربارهیشان انجام شود تا اهمیت این آثار به زندهبادها و بهبهها و چهچهها محدود نماند.
۲_ گلستان هرچند جدیدا فیلمی نساخته و داستانی ننوشته _یا حداقل منتشر نکرده_ اما مکررا و به بهانههای گوناگون مصاحبه کرده است. از کتاب «نوشتن با دوربین» که بگذریم کم نیستند گفتوگوهای گلستان با روزنامهها و سایتها.
در این گفتوگوها آنچه آشکارتر است لحن گزندهی گلستان است که از رویکرد انتقادی او ناشی است اما محتوای این مصاحبهها را نباید در سایهی فرمشان برد و فهمید. گلستان این روزها گویی آنچه را که در سالهای دور ساخت و نوشت در قالب اظهارنظرهای غیر هنری_ادبی ریخته است و آن مضامین انتقادی را بیلفافهها و استعارههای مرسوم هنر و ادبیات بیان میکند.
با این ترتیب اگرچند اثر ادبی یا هنری تازهای از گلستان در کار نیست اما اینها به معنای رخوت یا رکود اندیشه و فکر چون اویی البته نتواند بود که به بسیاران آموخت اندیشیدن چیست و تفکر کدام است.
مجله اینترنتی تحلیلک