شنبه/ 3 آذر / 1403
Search
Close this search box.
تقدیر چنین بود که من بی تو بمانم از شیوانا

مجموعه داستان های شیوانا

شیوانا تو لطف می کنی و دیگران وظیفه پندارند

تو لطف می کنی و دیگران وظیفه می پندارند / مجموعه داستان های شیوانا

شیوانا و داستان تو لطف می کنی و دیگران وظیفه می پندارند … یکی از شاگردان مدرسه شیوانا هر روز صبح زود از خواب بیدار می شد و قبل از اینکه بقیه دوستانش بیدار شوند، حیاط و آشپزخانه مدرسه را نظافت می کرد و تمام زباله ها را بیرون می برد.

شیوانا دیر یا زود گستاخ تر می شوند

دیر یا زود گستاخ تر می شوند / مجموعه داستان های شیوانا

شیوانا با کاروانی به شهری دیگر سفر می کرد، در کاروان افراد متفاوتی بودند که هر کدام خصوصیات اخلاقی خاصی داشتند. یکی پیرمردی بود که هوش و حواس درستی نداشت و دیگری مردی که میمون فروش بود و میمون ها را تربیت می کرد و برای فروش به شهرهای مختلف می برد.

شیوانا و مهربان ترین مادر

مهربان ترین مادر / مجموعه داستان های شیوانا

پدربزرگ من مردی ثروتمند و اشراف زاده است، پدرم به خاطر حفظ اعتبار او مجبور است مطابق خواسته های او زندگی کند. مادرم را هرگز ندیده ام، چون بعد از به دنیا آوردن ِمن فوت کرده و می گویند در آن سوی کوهستان در شهری دوردست و در خانواده ای ثروتمند زندگی می کرده است.

دیوار تسلیم شیوانا

دیوار تسلیم (مجموعه داستان های شیوانا)

شیوانا هر ازگاهی شاگردانش را به خارج شهر می برد و چند هفته ای در آنجا می ماندند و خود را به دل طبیعت می سپردند، آنها در این مدت یک زندگی طبیعی را با دست خالی از نو شروع می کردند و برای خودشان پناهگاه می ساختند و با امکانات کم، زندگی متفاوتی را تجربه می کردند.

شیوانا تقدیر در دستان توست

تقدیر در دستان توست / مجموعه داستان های شیوانا

سرنوشت، در انتظار نیت و آرزوی قلبی توست تا همانی شود که تو می خواهی. این تو هستی که اگر گام اول زندگی ات را مصمم برداری و مسیر هدفت را درست انتخاب کنی، تقدیر با تو همراه می شود که هر آنچه که می خواهی برایت ترسیم شود.

داستان آن روزها شیوانا

آن روزها / مجموعه داستان های شیوانا

یکی از دوستان شیوانا به سختی بیمار شده بود و دوستان و خانواده و حتی فرزندانش از ترس بیماری او را ترک کردند و تنهایش گذاشتند. شیوانا وقتی این ماجرا را شنید بسیار متاثر شد و به همراه دو نفر از شاگردانش به سراغ مرد رفت.

شیوانا - مجموعه داستان شیوانا

دغدغه مرد برنج فروش (مجموعه داستان های شیوانا)

شیوانا با لبخندی بر لب در حالی که جرعه ای از چای می نوشید گفت: اینکه یک نفر بدخواهِ تو باشد و اینگونه با جدیّت، برای بررسی و ارزیابی نواقص و معایب تو و مغازه ات وقت صرف کند، نه تنها نگران کننده نیست بلکه جالب نیز هست.