چوب خدا (مجموعه داستان های شیوانا)
چوب خدا / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا با خودش فکر کرد که چگونه کاری برای پسرک پیدا کند و از چه کسی کمک بگیرد.
چوب خدا / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا با خودش فکر کرد که چگونه کاری برای پسرک پیدا کند و از چه کسی کمک بگیرد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت آخر)… شازده عزیزم دو سال از آخرین نامه اى که برایتان نوشتم می گذرد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و نهم)… شازده عزیز فرخ نیامد و فکر مى کنم دیگر هم قرار نیست بیاید.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و هشتم)… شازده عزیز دو ماه میگذرد..نه فرخ را دیده ام نه کسى از او خبرى دارد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و هفتم)… شازده عزیز انگار دلهره هاى من تمامى ندارند.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و ششم)… شازده عزیز آنچه در این نامه براى شما مینویسم را خودم هنوز باور نکرده ام. دیروز آقابزرگ مرا به اتاقش خواست.
شیوانا و نواندیشی و روشنفکری … شیوانا از یکی از شاگردانش خواست که پنجره کلاس را چند ساعتی ببندد. همه کلافه شده بودند و از استاد خواستند که پنجره را باز کند.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و پنجم)… شازده عزیز دیشب خواستم از عمارت بروم اما پشت در حیاط که رسیدم پاهایم لرزیدند.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و چهارم)… شازده عزیز چند روز بیشتر به عید نمانده و همه مشغول خانه تکانى هستند. بى بى هر سال نزدیک نوروز سر از پا نمى شناسد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت پنجاه و سوم)… شازده عزیز باران به درگاه چوبى پنجره می خورد و بوى چوب خیس در اتاق ها پیچیده است.