تا ابد عاشقت می مانم (مجموعه داستان های شیوانا)
شیوانا تا ابد عاشقت می مانم … شیوانا با مهربانی و خوشحال از این حس زیبای دوست داشتن در مقابلشان ایستاد و گفت: این جمله ای که گفتید وصف زیباترین حالت عشق است.
شیوانا تا ابد عاشقت می مانم … شیوانا با مهربانی و خوشحال از این حس زیبای دوست داشتن در مقابلشان ایستاد و گفت: این جمله ای که گفتید وصف زیباترین حالت عشق است.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و ششم)… شازده عزیز امروز وقتى از مدرسه به خانه برگشتم با خبرى از طرف مادر مواجه شدم که وقتى از اتاق بیرون رفت از سر شوق گریستم.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و پنجم)… شازده عزیز امروز با همان حال نزارم به خانه ژانت رفتم. ژانت به شدت نگرانم است.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و چهارم)… شازده عزیز روزهاى سرد از پى هم میگذرند ده روز گذشت حتى صبح ها دیگر فرخ را نمى بینم.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و سوم)… شازده عزیز چهار روز از روزى که فرخ را دیدم مى گذرد تمام مدت دلهره دارم.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و دوم)… شازده عزیز امروز بالاخره فرخ را دیدم. نمى دانید چقدر دلهره داشتم.
ریسمان نامرئی / مجموعه داستان های شیوانا … شیوانا تبسمی کرد و گفت: شما همگی خاطره آن جوانان را از صبح تا الان که شب به نیمه رسیده است با خود حمل کرده اید.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی و یکم)… شازده عزیز فردا قرار است به خانه ژانت بروم. امروز به ژانت گفتم که به فرخ اطلاع دهد راس ساعت سه سرکوچه آن ها منتظرم باشد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت سی ام)… شازده عزیز خواب هایم پریشان شده اند. دلم میخواهد زودتر روزى که قرار است به خانه ژانت بروم فرا برسد.
داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و نهم)… شازده عزیز خیلى خوشحال هستم. مادر با آقا بزرگ صحبت کرده قرار شد دو هفته در میان به خانه ژانت بروم.