یکشنبه/ 4 آذر / 1403
Search
Close this search box.
در محضر علامه حسن زاده آملی / خواب و بیداری

ادبیات

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و هشتم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و هشتم)… شازده عزیز امروز موضوع را به ژانت گفتم. اولش به فکر فرو رفت اما بعد گفت میتوانى روزى که میخواهى بروى فرخ را ببینى بهانه بتراشى.

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و پنجم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و پنجم)… شازده عزیز صبح وقتى به مدرسه رفتم ژانت از دور صدایم زد و نامه اى به دستم داد و با خنده گفت: دیدى چه زود جواب نامه ات آمد؟

پریچهر - داستان کوتاه پریچهر

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و چهارم)

داستان کوتاه پریچهر (قسمت بیست و چهارم)… شازده عزیز امروز صبح که به مدرسه رفتم در راه فرخ را دیدم و تا خیابان خلوت بود از جلویش رد شدم و بعد نامه را جلوی پایش انداختم.