
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دوازدهم )
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دوازدهم ) … شازده عزیز موضوع را به ژانت گفتم، اولش خیلی تعجب کرد، اما بعد خندید و گفت هر کاری از دستش بر بیاید برایم انجام می دهد.
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دوازدهم ) … شازده عزیز موضوع را به ژانت گفتم، اولش خیلی تعجب کرد، اما بعد خندید و گفت هر کاری از دستش بر بیاید برایم انجام می دهد.
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت یازدهم ) … شازده عزیز امروز بعد از یک روز غیبت به مدرسه رفتم، این یک روز برایم مثل یک سال گذشت.
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت دهم )… شازده عزیزخیلی ناراحتم، کمی سرما خورده ام و ناخوشم، به همین سبب مادر نگذاشت به مدرسه بروم.
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت نهم ) … شازده عزیزم این روز ها به شدت بیقرارم، دیگر حوصله ندارم درس بخوانم.
قلب مادر / در محضر ایرج میرزا … داد معشوقه به عاشق پیغام / که کُند مادرِ تو با من جنگ
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هشتم ) … شازده عزیز نگاه فرخ تمام وجودم را به خاک سیاه می نشاند. زندگیم فقط شده است صبح ها که او را می بینم.
غزلی از شفیعی کدکنی به بهانه زادروز هوشنگ ابتهاج … پرتو شعلۀ عصیان زمانی سایه / هرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت هفتم )… حتی وقتی اسمش را با خودم تکرار می کنم قلبم به شدت می تپد آنقدر که حس می کنم دارد از سینه ام بیرون می آید.
داستان کوتاه پریچهر ( قسمت ششم ) … شازده عزیزم نمی دانید چقدر دلم تنگ شماست. دلم می خواهد زودتر بیایید و در آغوشتان بخوابم.
عشق تا پای جان؛ مجموعه داستان های شیوانا … مرد با چهره ای که بیشتر نارضایتی در آن موج می زند گفت: این ها هدایای ازدواج دخترم با پسر جوان و بیکار از یک خانواده فقیر است.