داستان از نشانه ها بی تفاوت رد نشو از مجموعه داستان های شیوانا
داستان از نشانه ها بی تفاوت رد نشو شیوانا
یک روز سر کلاس درس، شاگردان شیوانا در مورد مثبت نگری و منفی نگری بحث و هر کدام بر عقیده و نظر خود پافشاری می کردند.
یکی از شاگردان به شدت مثبت اندیش بود و معتقد بود که هر اتفاقی که رخ می دهد، به صلاح اوست. دیگری معتقد بود که مثبت نگری بیش از اندازه نوعی ساده لوحی است که باعث می شود فرد مثبت نگر، جنبه های منفی و خطرناک زندگی را نبیند. او می گفت: انسان می بایست همیشه با احتیاط قدم بردارد به گونه ای تصور کند که ممکن است اتفاقی رخ دهد که در آن خطری نهفته باشد. دو شاگرد هر دو بر عقیده خود پافشاری می کردند و هیچ کدام از موضع خود پایین نمی آمدند.
بیشتر بخوانید: امن تر از دلت کجا؟ / مجموعه داستان های شیوانا
شیوانا سرش را بالا گرفت و نگاهی به شاگردانش انداخت، با خود اندیشید آنها را به فضایی باز ببرد تا کمی آرام شوند و بتوانند حرف هایشان را منطقی تر بیان کنند.
کلاس در همهمه شاگردان گم شده بود و هر کدام می خواستند نظر خود را اثبات کنند.
شیوانا با صدایی بلند رو به شاگردانش گفت: پیشنهاد می کنم بیرون از کلاس در فضایی باز و با آرامش صحبت کنید.
همگی راه افتادند و شیوانا آنها را به جایی سرسبز برد. بعضی روی تخته سنگی نشستند و بعضی دیگر مست بوی سبزه های زیبا و بر روی چمن ها ولو شدند. بعد از دقایقی که همگی آرام شدند، ناگهان شیوانا به تخته سنگی اشاره کرد و گفت: مار سمی خطرناکی زیر تخته سنگ خوابیده است. شاگردان با ترس از جا پریدند.
از میان بچه ها آن دو نفری که مدعی مثبت نگری و منفی اندیشی بودند، هر کدام حرفی زدند. پسر مثبت اندیش از همگی خواست تا از سنگ فاصله بگیرند و شاگرد منفی نگر می گفت که بهتر است مار را بکشیم تا به هیچکس صدمه ای نزند.
جمعی از شاگردان به همراه شیوانا از مار فاصله گرفتند و در جایی دیگر نشستند. اما شاگرد منفی نگر به همراه تعدادی از دوستانش برگشتند و خطاب به شیوانا گفتند: استاد! آیا حق با من نبود؟
الان دیگر ماری برای ترسیدن وجود ندارد و می توانیم آسوده و آرام سر جای خود برگردیم.
بیشتر بخوانید: همیشه راهی است / مجموعه داستان های شیوانا
شیوانا لبخندی زد و هیچ نگفت اما به جای اول هم برنگشت و به همراه بقیه شاگردانش در محل جدید چادر زد و در همانجا مستقر شد.
شب فرا رسید، باران شدیدی می بارید و سیل به راه افتاده بود. بر حسب تصادف سیل از طرف همان مسیری که مار را کشته بودند در جریان بود.
متاسفانه چون هوا تاریک بود شیوانا با همراهانش نتوانستند به آنها کمک کنند و سیل آسیب زیادی زد.
صبح که باران نمی بارید و همه جا آرام شده بود، شاگردان بسیار ناراحت بودند و به نزد استاد رفتند. گفتند: استاد! آیا مار انتقام خود را از آنها گرفت؟ یا اینکه آنها در دام منفی اندیشی خود افتادند؟
شیوانا سری تکان داد و گفت: مار اگر زرنگ بود و می توانست از دست شکارچیان فرار می کرد تا او را نکشند. شاگرد منفی اندیش ما هم اگر انقدر خود را در دام مثبت و منفی نمی انداخت، می توانست عاقلانه تر بیندیشد و متوجه می شد که در مسیل چادر زده است و امکان خطر وجود دارد.
ما نشانه های سر راه خود را جدی گرفتیم و به محلی امن نقل مکان کردیم. در واقع ما به طبیعت احترام گذاشتیم.
هر چه هست فقط نشانه است و ما باید نسبت به نشانه ها بی تفاوت نباشیم.
هر نشانه ای حاکی از اتفاقات متفاوت است که هر کدام از این اتفاقات می تواند خیر یا شر باشد.
پایدار بمانید تا داستانی دیگر از شیوانا …
مجله اینترنتی تحلیلک